اولا برای موجودات كثرت قائل باشيم . اگر وحدت محض باشد ديگر بحثماهيات مطرح نمیشود . ثانيا قائل به كثرت ماهيات باشيم نه كثرت افراد . ثالثا قائل باشيم كه اين ماهيات كثيره دسته بندی میشوند ، اين ماهياتهمه با هم بيگانه نيستند بلكه خانوادههای مختلفی هستند كه آنها را برحسب استقراء برخی به ده ، برخی به پنج و برخی به دو خانواده تقسيمكردهاند . مقولات ده گانه عبارتند از : جوهر ، كم ، كيف ، أين ، . . .كه خود جوهر به جوهر عقلانی ، جوهر نفسانی ، و جوهر جسمانی منشعب میشود .پس معلوم میشود كه بحث كثرت و وحدت وجود از مبانی اين بحث ماستيعنی بحث كليات خمس ، و نيز مسأله صور نوعيه كه فلاسفه معتقدند كهاشياء بدليل اختلاف در آثار اختلافی در جوهر دارند بسيار مهم است .فرق بين جنس و ماده : چه ارتباطی بين اين دو وجود دارد ؟ زيرا يك چيزبا دو اعتبار يا اعتبارات مختلف میتواند جنس يا نوع يا ماده باشد .شيخ مثالی میزند ، میگويد خود جسم دو اعتبار دارد : به اعتباری جنس است( يعنی ماهيتی است كه بر همه مصاديق خودش حمل میشود . مثلا : انسانبتمام وجوده جسم ) ، و به اعتبار ديگر جسم ، جزء واقعيت خارجی انساناست . پس فرق چيست ؟ فرق در لابشرطيت و بشرط لائيت است . در اينجا دو مطلب وجود دارد : 1 - يك مطلب همان بحث كليات خمس است كه سه تای از آنها يعنی نوعو جنس و فصل را ذاتی مینامند . جنس و فصل ، اجزاء مشكله |