نوع از نظر ماهوی كارش تمام است و در مورد نوع فقط میتوان سؤال كردكه تحقق دارد يا تحقق ندارد ، مشاراليه خارجی است يا نيست . اما درمورد جنس ، سؤال اين است كه ضمن كدام نوع وجود دارد . نوع يك ماهيتیاست متحصل در عقل و در خارج ، وجودش بتبع ديگری نيست . اما جنسماهيتی است لا متحصل هم ذهنا و هم خارجا و وجودش بتبع نوع است .آن وقت بحث در اين میشود كه نوع عوارضی هم پيدا میكند كه به آنمشخصات میگويند . در قديم بحثی بوده است كه اصولا مشخص چيست . مثلاانسان از جهت انسان كلی است ، ولی زيد شخص است و بر كثير صدق نمیكند. زيد هم كه انسان است ، پس چرا زيد قابل صدق بر كثيرين نيست ؟میگويند زيرا زيد انسان است بعلاوه يك سلسله مشخصات . مشخصات چيست ؟در جواب میگويند كونه فی امكان كذا ، فی زمان كذا ، . . . اينها مشخصاتاست . فارابی در اين مورد سخنی دارد كه در زمان خودش زياد مورد توجه واقعنشده است و آن اينكه : تمام اينها كه شما آنها را مشخصات میخوانيد ، درواقع مشخصات نيستند ، زيرا همه اينها خودشان كلی هستند كونه فی هذاالمكان ، فی هذا الزمان ، . . . همه كلی است و ضميمه كردن اينها بهانسان باز يك كلی میسازد ، منتها كلی منحصر در فرد . ولی سخن در ايناست كه آنچه در خارج است كلی منحصر به فرد نيست ، بلكه خود شخص است. آن وقت پس اين چيست كه شخص را شخص میكند ؟ جواب اين است كه خودوجود ، شخص را شخص میكند . وجود خارجی است كه مساوی با شخصيت وعينيت است ، اما هر چه كه در ذهن باشد ولو مفاهيم جزئی ، " كلی "خواهد بود . . . در مورد اعراض میگويند ملاك تشخص آنها ، اضافه آنها به موضوعشانمیباشد . شيخ میگويد يك دسته از مشخصات از قبيل اضافه است ، اما يكعده از مشخصات از اين قبيل نيستند مانند شكل زيد ، قد زيد ، . . . واينها هم دو دستهاند : يكدسته آنهائی كه گرفتن آنها از شیء مساوی است بامعدوم شدن شیء و يكدسته ديگر آنهائی كه حذفشان موجب تبديل شدن اين فردبه فرد ديگر میشود . |