چيزها كمالشان در اثر پذيری آنهاست نظير فيلم عكاسی كه فايده وجوديش درهمين خاصيت انفعالی آن است . پاسخ استاد : اين همان حرف ماست چه كه تأثر فی حد ذاته عدم است .مثلا همين ماده المواد كه ضعيفترين و فاقدترين موجودات است اين ضعفبرای وی منشأ كمال است ، چه در غير اينصورت هيچ صورتی را نمیپذيرفت چهكه شيئی هميشه از آن جهت كه واجد است از پذيرفتن چيز ديگر امتناع داردو هميشه از آن جهت كه فاقد است قبول كمال مینمايد . و هر متأثری هم ازجنبه فقدان است كه قبول اثر مینمايد پس شما هم كه میگوئيد فاقد بودنبهتر است از واجد بودن ، خود فاقد بودن بذاته محال است كه بر واجد بودنبذاته رجحان داشته باشد بلكه اين فاقد بودن از آن حيث كه منشأ بسياری ازواجد بودنهاست بر آن واجد بودن از آن جهت كه منشأ خيلی فاقد بودنهاست، برتری دارد . " بس زيادتها كه اندر نقصهاست " باز هم شما واجد بودن را بر فاقد بودن ترجيح میدهيد و اين همان مقصودماست . سؤال - پس میتوان گفت كه اصولا مقايسه بين سنگ و انسان غلط است ؟پاسخ استاد : اگر كسی اينكار را بكند بله ، ولی ما بين سنگ و انسانمقايسه نكرديم ، بلكه ميان " وجدان " و " فقدان " قياس نموديم ،وجدان و فقدان را بطور كلی در همه جا میتوان يافت و اولی كمال و دومینقص است . و همين جمله كه در قوه و فعل میگوئيم " شیء از آن جهت كهبالفعل است ، فعليت ديگری را نمیپذيرد بلكه از آن حيث كه بالقوه استفعليت قبول میكند " اين قوه همان جنبه فقدان و فعليت جانب وجدان شیءاست ، و شيئی كه هم بالفعل و هم بالقوه است ، از آن جهت كه بالفعلاست فعليت ديگری را نپذيرفته و اين پذيرش از سوی قوه بودن آن صورتمیگيرد پس : " ملاك وجدان و فقدان است " كما اينكه هيولای اولی از نظروجود ذاتی شرالموجودات و انقص الموجودات است و همو فتح باب كليهخيرات است . |