الفصل التاسع فی مناسبه الحد و أجزائه بحثی در گذشته داشتيم كه در اجزاء جنس و فصلی حد ، اينها جزء حداند وجزء محدود نيستند ، زيرا محدود هيچگونه تركبی ندارد . در اينجا شيخمیگويد فرض نكنيد كه هميشه چنين است ، يعنی هميشه انواع بدون جزء هستند. آن بحثی كه قبلا داشتيم مربوط به اجزاء جنس و فصلی بود ، ولی مانعیندارد كه بعضی از انواع بحسب وجود خارجی دارای اجزاء باشند كه در آنصورت آن اجزاء هم اجزاء حد خواهند بود هم اجزاء محدود . مثلا اگر مثلثرا تعريف كنيم به " سطحی كه احاطه كرده است آنرا سه ضلع " در اينجامیبينيم كه واقعيت مثلث يك واقعيت مركب است ، سطح و خطوط ثلاثه ،اجزاء تشكيل دهنده وجود خارجی مثلثند و اين اجزاء در حد هم میآيند . پسمی بينيم كه در اين مورد اجزاء حد بر محدود تقدم دارند و هر جزء بر كلخودش تقدم دارد . اين سخن درست است ولی كليت ندارد يعنی هميشه اينطورنيست . در برخی جاها میبينيم كه اجزاء حد بر محدود تقدم ندارند ( زيرادر آن جاها ، اجزاء حد واقعا جزء محدود نيستند . ) بعد میگويد بسياری از" جزء و كل " ها داريم كه كل به جزء قابل تعريف نيست بلكه بر عكسجزء به كل قابل تعريف است . اساسا تعريف واقعی ، تجربه است . هنگامی كه علوم طبيعی میآموزيد تااشياء را بشناسيد ، در خارج تجربه میكنيد كه البته شناسائی آنها ،شناسائی ماهوی نيست . اما تعريف منطقی تعريف به اجزاء ماهوی است نهاجزاء خارجی و لذا آن هم نوعی تحليل است . پس هميشه روی قاعده ، كل رابه جزء تعريف |