مثال دوم : در مورد كميت خط میگوييم كميه كذا و كذا منحنی ، اين درمقام ذات خط است كه انحناء به آن اضافه شده است ، اما اينكه میگوئيمخط كم متصل . . . چطور ؟ آيا خط كه كم متصل است در ذات خود كم است ودر مقامی غير از مقام ذات دارای اتصال است يا نه ، به اين معنی است كهكم است و در همان مرتبه ذات ، متصل است ؟ در اينكه در خارج ، تحقق فصل و جنس در يك وجود است شكی نيست ، امادر مرتبه ماهيت ، نظر حكماء اين است كه از نظر ماهيت جدا هستند امابنظر ما ، ماهيت جنس و ماهيت فصل يك چيز است ولی ماهيت فصل در مقامبالاتر است يعنی هر چه را كه آن يكی دارد اين دارد بضميمه چيزی زائد برآن . پس تقيد جنس به فصل آن نوع تقيدی نيست كه مقيد له مرتبه و قيد لهمرتبه . اما از نظر ماهيت چگونه است ؟ وارد بحث نمیشويم . 2 - مطلب دوم اينكه ، در اوائل كتاب " شفا " خوانديم كه در بابحقيقت جسم نظريات متعددی است . يك نظر كه نظر مشائين است و موردقبول شيخ و امثال او ، اين است كه جسم در خارج مركب است از ماده وصورت ، يعنی مركب است از دو امر كه يكی امر بالقوه است و ديگری ، امربالفعل . مثلا در دانه گندم دو حيثيت است : حيثيتی كه به موجب آن دانهگندم است و حيثيت ديگر ، بالقوه بودن است كه بالقوه بودن چيز ديگراست . يكی را صورت و ديگری را ماده میگويند . بعد میگويند مأخذ جنس ، ماده است و مأخذ فصل ، صورت . مثلا در انسانيك ماده اصلی است كه ماده المواد است ( هيولی ) ، بعد صورت جسميهدارد ، بعد اين صورت و ماده مجموعا ماده است برای صورت جديدی ، جسمخودش ماده است برای صورت نوعيه . آن وقت نتيجه حرف بالا اين است كههمين جسمی كه مركب از ماده و صورت است به يك اعتبار جنس است و بهيك اعتبار ماده است . در خارج ، جسم از آن جهت كه صورت را قبول كرده، آنرا ماده میگوئيم ، اما جسم به اعتبار اينكه جنس است وجودش عينوجود فصل است . پس مسأله مشكلی پيش میآيد و آن اينكه ، چطور میشود يكشیء به يك |