ايجاب كرده و قوهای از قوای طبيعت آنرا اقتضا نموده است . و همچنينهمراهی میكنيم با كسانيكه میگويند ماده ثنايا غير از اين صورت رانمیپذيرد و ليكن میدانيم كه چنين نيست كه حصول اين صورت برای اين مادهاز آن باشد كه غير از اين صورت را نمیپذيرد بلكه حصول اين ماده برایاينصورت از جهت آنست كه غير از اين صورت را نمیپذيرد ، چنانكه اگر درساختن خانه سنگ در زير و چوب در بالا واقع شود از آن نيست كه سنگسنگين و چوب سبك است بلكه به سبب آن است كه سازنده اين قسم ساخته بهعلت اينكه مصلحت نبوده است كه نسبت موادی كه در ساختن بكار میبرد غيراز اين باشد . و اگر به درستی تأمل شود صدق آنچه گفتيم ظاهر میگردد . چه، در يك مكان واحد اگر دانه گندم بيفتد خوشه گندم بر میآيد و اگر دانهجو بيفتد خوشه جو میرويد ، و نمیتوان گفت اجزاء آبی و خاكی به ذات خودحركت كرده و در جوهر گندم داخل شده و آنرا پروردهاند زيرا به زودی بيانخواهيم كرد كه حركات آنها از مواضع خودشان به ذاتشان نيست و حركت ذاتیآنها معلوم است كه چيست و واجب میآيد كه حركت آن اجزاء به واسطه جذبقوائی باشد كه در دانهها مستور است . پس امر از دو حال بيرون نيست يادر اين مكان اجزائی است كه برای تكون گندم صالح است و اجزائی ديگری همهست كه برای تكون جو صالح است يا اين است كه همان اجزائی كه برای تكونگندم صالح است صلاحيت تكون جو را هم دارد . و اگر چنين باشد و هماناجزاء هر دو صلاحيت را داشته باشند ضرورتی كه به ماده نسبت داده میشدمرتفع میشود و امر برمیگردد به اينكه بگوئيم صورت بر ماده طاری شده استو مصوری آن ماده را به اين صورت تخصيص داده و آن را به سوی آن صورتمتحرك ساخته است و او اين عمل را دائما يا در اكثر اوقات مینمايد .پس ظاهر شد كه هر چه از اين قسم است فعلی است كه از ذات امر صادرمیشود و متوجه به سوی اوست كه اگر عائقی نداشته باشد دائمی و اگر داشتهباشد اكثری خواهد بود و مراد ما هم از غايت در امور طبيعی همين است . واگر چنان نيست و اجزاء زمين مختلفاند پس مناسبتی ميان قوه موجود درگندم و آن ماده هست كه ماده را عينا جذب میكند و دائما يا بطور اكثر آنرا به سوی مكان مخصوصی |