متضمن شده است و مردم گمان میبرند باران در طبيعت برای آن مصالح قصدكرده شده است و فسادی را كه در خرمنها میكند در نظر نمیگيرند . و امااينكه تكون امور طبيعی نظام دارد و به سوی آنچه ضرورت مادهای ايجابمینمايد حركت میكند ، از اين هم نبايد فريب خورد چه اگر مسلم است كهنشو و تكون نظام دارد رجعت و سلوك به فساد هم نظامی دارد كه از آن كمترنيست و لاغر شدن هم مانند نمو كردن از اول تا به آخر و به طور معكوسنظام دارد . پس واجب میآيد كه بگوئيم لاغری و انحطاط هم غايتی دارد كهآن مرگ است . و ديگر اينكه اگر طبيعت كاری را برای خاطر چيزی میكندباز اين سؤال باقی میماند كه آن چيز برای خاطر چيست و فلان امر كه درطبيعت واقع شد برای چه بود ؟ و اين سؤال را نهايتی نيست و چگونه میتوانقبول كرد كه طبيعت كاری را برای چيزی میكند و حال آنكه طبيعت واحد بهاختلاف مواد ، افعال مختلف میكند چنانكه حرارت بعضی چيزها را حل میكندمانند موم و بعضی چيزهای ديگر را منعقد میسازد مانند سفيده تخم و نمك ؟و چرا بايد گفت حرارت از سوزانيدن مقصودی دارد و چرا نگوئيم سوزانيدنلازم ضروری حرارتست ؟ زيرا كه ماده به حالتی است كه چون به حرارت رسيدمیسوزد و حال قوای ديگر طبيعت هم چنين است . " اتفاق در جزئيات است و در امور كلی اتفاق نيست و اقتضای طبيعت است در مقابل اين اظهارات آنچه میتوانيم بگوئيم و معتقد باشيم اينست كهدر اين باب چندان نمیتوان مناقشه كرد كه در امور طبيعی اتفاق هم مدخليتدارد و آن نسبت به افراد امور و جزئيات است چه واقع شدن اين كلوخ دراين جزء از زمين و واقع شدن اين دانه گندم در اين محل و وقوع اين نطفه دراين رحم امر دائم يا اكثری نيست پس مسامحه میكنيم و میپذيريم كه اينامور و مانند آنها اتفاقی است و دقت نظر را متوجه میكنيم به سوی اموریمانند تكون خوشه گندم به استمداد ماده از زمين ، و تكون جنين از نطفه بهاستمداد ماده از رحم ، و ببينيم آيا اينهم اتفاقی است ؟ پس میبينيماتفاقی نيست بلكه امری است كه طبيعت آنرا |