و متأخرين هست ولی در [ كتب ] شيخ نيست . [ مسأله از اين قرار است كه ] آيا جعل ( ايجاد ) به وجود تعلق میگيرديا به ماهيت ؟ موجد ، آيا ذات و ماهيت معلول را ايجاد میكند و يااينكه به ماهيت معلول ، وجود میدهد ؟ مثلا فرض كنيد فاعلی میخواهد ايجادآتش كند ، آيا فاعل كه " نار ) ] را جعل میكند به اين معنی است كهماهيت نار را اعطاء میكند و آنوقت از اين ماهيت ، وجود انتزاع میشودكه در اين صورت وجود يك امر اعتباری میشود يا بالعكس فاعل ، افاضهوجود نار را میكند ؟ نظر سومی هم هست كه جعل به " صيرورت " تعلق میگيرد . يعنی [ جعل نهبه وجود تعلق میگيرد نه به ماهيت ، بلكه فاعل ] نسبت ميان ماهيت ووجود را جعل میكند يعنی : يجعل الماهيه موجودا . مرحوم آخوند معتقد است كه از برخی كلمات شيخ بر میآيد كه جعل به وجودتعلق میگيرد ، ولی آن كلماتی از شيخ را كه مفيد اين معنا باشد ما در جائینديدهايم . مرحوم ميرداماد خودش قائل به جعل ماهيت بوده و گفته است كهشيخ هم بر اين عقيده بوده است . [ پاسخ صحيح آن است كه جعل به وجود تعلق میگيرد نه به ماهيت زيرا ]انسان را پس از اينكه انسان فرض كرديم ديگر انسانيت نه برايش قابلسلب است نه قابل اثبات . پس جاعل ، انسان را انسان نمیكند . انسانيتبرای انسان بالضروره ثابت است . آن كه قابل فرض است اين است كه فاعلانسان افاضه كند ( جعل بسيط ) . يكی از اشتباهات منطق ديالكتيك درهمينجا است . منطقيين میگويند سلب شیء از نفس محال است ، انسان انساناست بالضروره . معنای اين سخن اين است كه اگر يك شيئی را انسان فرضكنيم ديگر محال است كه انسانيت از او سلب شود . سلب ذات از خودشمحال است . اينها [ يعنی پيروان منطق ديالكتيك ] فكر كردهاند كه مقصوداين است كه وقتی چيزی انسان شد بايد انسان باقی بماند و لذا اين منطق ،منطق جامد است و مخالف تكامل است . در صورتی كه چنين نيست ، بلكهمقصود منطقيين اين است كه يك شیء يا يك موجود با فرض انسانيت بايدانسان باشد اما نه اينكه اين شیء هميشه بايد |