و كمك میكند . كار مادر را نمیتوان اخلاقی شمرد زيرا " محبت به فرزند" برای مادر يك امر طبيعی است ، مادر اسير احساسات خود است ونمیتواند محبت و خدمت نكند ، و از نكردنش رنج میبرد . همين مادر ، بچهديگری را - مثلا بچه هووی خود را - با اين احساسات نمینگرد و بلكه غالبادر جهت عكس است . پس اين را نمیشود گفت اخلاق . كجا اخلاق حكم میكندكه به بچه خود توجه كن و به بچه ديگری توجه نكن ؟ ! بنا بر اين ، ارتباطبه غير داشتن هم نمیتواند ملاك باشد . آنهايی كه درباب عادات میگفتند اعمال انسان بايد تحت حكومت عقل واراده او باشد ، اينجا هم ناچار همين حرف را میزنند ، میگويند فعل اخلاقیفعلی است كه از عقل برخيزد و هيچ عاطفهای در آن دخالت نداشته باشد ،خواه اختصاص به خود انسان داشته باشد و خواه مربوط به غير باشد .فعل اخلاقی يك معيار مورد قبول همه ندارد ، يعنی هر مكتبی برحسب جهانبينی و اصول خود فعل اخلاقی را چيزی میداند كه ممكن است با آنچه ديگرانمیگويند مخالف باشد . بعضیها معتقدند كه فعل اخلاقی فعلی است كه ازوجدان انسان سرچشمه میگيرد و وجدان همان است كه در فطرت هر كس وجوددارد ، و اين تا اندازهای درست هم هست : « فالهمها فجورها وتقويها » (1 ) . كانت شديدا معتقد است به اينكه وجدان اخلاقی در انسان وجود دارد .فلسفه عملی او از فلسفه نظريش اهميت بيشتری دارد . گفته است - و روی پاورقی : . 1 سوره شمس ، آيه . 8 |