خلقت است . حال اگر غريزه جنسی برای اين منظور به كار رود حد وسط آناست ، زيادتر از آن به كار رود و مسئله تنوع طلبی و به تعبير احاديث "ذواقيت " در كار باشد ، حد افراطش است ، و كمتر از اين حد متعارفنيز نقص آن است . همينطور است ساير قوای انسان . اين نظريه میگويد اگر اين - قوا كه حد آنها را با معيار غائيت میتوانشناخت - هر كدام در آن حدی كه بايد ، باشند ، در مجموع روح انسان زيبامیشود ، و اگر غير از اين باشد ، انسان روحی زشت پيدا میكند . فرق ايننظريه با آن نظريهای كه زيبايی را صفت فعل میدانست - يعنی انسان زيبامیشود به اعتبار فعلش - اينست كه آن نظر میگفت كه به حكم سنخيتی كهميان طالب و مطلوب هست ، طالب زيبا هم زيباست ، ولی اين نظر میگويدكه نه ، خود روح زيباست ، از روح زيبا فعلی صادر میشود كه به ناچارزيباست ، معلول آن علت است . پس به يك نظر ، انسان از فعلش زيبايیرا كسب میكند ، و به يك نظر ديگر ، فعل از انسان زيبايی را كسب میكند. به هر صورت در اين دو نظريه روی زيبايی تكيه شده و اخلاق از مقولهزيبايی دانسته شده است ، از آن جهت فعل اخلاقی خوب است كه زيباست وانسان دارای غريزه زيبايی است ، غريزه زيبايی هم محدود به زيبايی حسینيست ، شامل زيبايی عقلی نيز میشود . حاكميت روح و عقل يك نظريه ديگر در اينجا هست و آن نظريه استقلال روح است در مقابل بدن. اين نظريه مبتنی بر همان ثنويت روح و بدن است كه انسان حقيقتی استمزدوج از دو جوهر ، يكی به نام نفس و |