چطور اينها را میكشيديم و میآورديم ، به اطراف نگاه كرد ، ديد هيچكس ازمن مناسبتر برای كشيدن توی صحنه نيست ، آمد و موی سرم را گرفت و مراكشان كشان آورد و گفت ما اينجور میكشيديم . بسيار خوشحال شدم ، چون ديدمدر كشتی هيچكس از من پستتر در نظر او نيست . ( و ابن ابیالحديد هم اينرا به عنوان مطلب خوب بيان میكند . اين ، نقطه مقابل گفته حضرت علی (ع ) و امام صادق ( ع ) است ) . در وقت ديگری مريض بودم و در مسجدیخوابيده بودم . موقعی بود كه گداها را بيرون میكردند . مؤذن - كه فراشهم بود - آمد به من گفت بلند شو برو بيرون . من مريض بودم و نمیتوانستمبلند شوم . ديد من نمیتوانم بلند شوم ، پای مرا گرفت و از مسجد بيرونانداخت . خيلی خوشحال شدم كه در نظر او اينقدر پست هستم . ( اين شخصتحت عنوان مبارزه با خودپرستی و نفس پرستی ، حقارت و اهانت را داردتحمل میكند ، و اين را تحت عنوان اخلاق ، خاطره خوش برای خود میداند ) .وقت ديگر پوستينی داشتم ، به آن نگاه كردم ، نفهميدم شپش آن بيشتر استيا پشمش : فلم اميز بين شعره و القملة . اينها البته با اخلاق اسلامی جور در نمیآيد . اسلام میگويد به دهان آن مردمسخره چی بكوب ، يا نظافت را از ايمان میداند . ولی اينها همه به حسابمخالفت و جهاد با نفس گذاشته شده ، و اينها درست نيست . همچنين ابن ابیالحديد نقل میكند - به عنوان مدح - كه شخصی يكی ازمشاهير تصوف را به مهمانی دعوت كرد . او رفت ، آن شخص معذرت خواست. دفعه دوم و سوم هم همين طور ، و او به روی |