ائمه راهشان به راه معتزله بسيار نزديك بود به طوری كه در تاريخ ، شيعهو معتزله را با هم ذكر میكردند و به آنها " عدليه " میگفتند . و حتیبسياری ، شيعهها را میگويند معتزلی ، و معتزليها را میگويند شيعی .نهضت قشریگری ، در شيعه راه نيافت تا در چهار قرن پيش ، تقريبامقارن اوايل صفويه ، مردی به نام ميرزا محمد استرآبادی پيدا میشود كهروش اهل حديث را پيش میگيرد ، و از او مؤثرتر شاگردش ملا اميناسترآبادی است . و عجيب اين است كه كسانی كه اصل يك نهضت را شروعمیكنند و لو نهضت ، نهضت قشریگری با شد ، خود اينها از يك نبوغیبهرهمند هستند ، و اگر چنين نباشند نمیتوانند پايهگذار يك نهضت باشند .خود احمد حنبل هم يك آدم كوچكی نيست . ملا امين استرآبادی ، مردی است كه سالها در مكه مجاور بوده و سالها درمدينه ، و كتابی نوشته به نام " فوائدالمدينه " كه در آن يك تاخت وتاز عجيبی میكند به علمای شيعه كه تعقل را وارد اسلام كردند . مثلا به علامهحلی سخت فحش میدهد . يك راهی را پيش گرفت ، گفت از اين چهار دليلی كه اينها میگويند :" قرآن ، سنت ، اجماع ، عقل " سه دليلش باطل است ، يعنی هيچ كدامبرای ما دليل نيست . قرآن دليل نيست ، عقل هم دليل نيست ، اجماع همدليل نيست . درباره اجماع گفت : اصلا اجماع ريشهای ندارد و از اهل سنتگرفته شده . همين اجماع پدر اسلام را درآورده . اجماع همان است كه خلافتابوبكر را درست كرد ، سنیها آمدند اين را يك اصل قرار دادند برای اينكهخلافت |