امور مادی است . دسته دوم با وجودی كه مثل دسته اول نافع نيست ولیانسان برای آنها ارزش قائل است . چرا ؟ چطور چيزی كه با واقعيت وجودانسان ارتباط ندارد و كمال افزا به انسان نيست و انسان با لذات جويایآن نمیباشد برای انسان ارزش دارد ؟ ! ريشه ارزشها را چگونه ارائه میدهند؟ ! وقتی من چيزی برايم نافع است دنبالش میروم ، ولی يك چيزی كه اساسابرای خير من ، برای سعادت من ، برای كمال من هيچ نفعی ندارد من ارزشبرايش قائل باشم ؟ ! و بعد هم برای من كمال انسانی شمرده شود و ديگرانبيايند آن را تحسين كنند ؟ ! يك امور فرضی و خيالی و قراردادی .علت اينست كه اينها نمیخواستند ميان ماده و معنا تفكيك كنند ، يعنینخواستند در مقابل ماده به معنايی قائل شوند ، و نخواستند برای واقعيتانسان يك معنويتی قائل شوند ، و بگويند آدم شكم دارد ، يك ماوراء شكمهم دارد ، برای آنچه كه شكمش نياز دارد ارزش قائل است ، برای آنچه همكه ماوراء شكمش نياز دارد ارزش قائل است . آنها نمیخواستند ماوراء اينقوه مادی قوه ديگری قائل شوند . ديدهاند ظاهرا برای انسان جز اين بنيهمادی چيز ديگری نيست ، آنچه را كه برای بنيه ماديش مفيد است به حسابآوردهاند ، ولی [ گفتهاند ] چيزی كه برای بنيه ماديش مفيد نيستخواستنش ضد منطق است ، و آنگاه اسمگذاری كردهاند كه انسان برای ايندسته امور ارزش قائل است ، حال ريشه اين ارزش چيست ؟ جواب ندارد .بعضی آمدهاند گفتهاند ما به كار خودمان ارزش میدهيم ، ما خود ، ارزشرا میآفرينيم . مگر ارزش ، آفريدنی و قراردادی است ؟ ! چيزی كه مامیتوانيم بيافرينيم قراردادها و اعتبارهاست . مگر اين |