بلكه فرزند دوستی است ، و نمیتوان اخلاقی ناميد زيرا اخلاق بايد دايرهوسيعتری داشته باشد . نوع دوستی بعضی ديگر در تعريف فعل اخلاقی ، غير دوستی به معنی اعم كلمه را به كاربردهاند . گفتهاند فعل اخلاقی آن فعلی است كه ناشی از " احساسات نوعدوستانه " باشد ، كه امروز روی آن خيلی تكيه میشود . ولی بحث دربارهعامل اجرايش پيش میآيد . آيا اصلا در انسان احساسات نوع دوستانه وجوددارد يا نه ؟ در ميان قدما ارسطو انسان را به حكم طبيعت اجتماعی او "مدنی بالطبع " میدانست و معتقد به دو نوع غريزه بود : فردی و نوعی .میگفت انسان به حكم غرايز نوعی میخواهد خودش را با جامعه تطبيق دهد وهمانطور كه علاقه خاص نسبت به خودش دارد به سرنوشت جامعهاش نيزعلاقمند است . در ميان حكماء جديد " بيكن " معروف است به نظريهای كهتقريبا همان نظريه ارسطو است ، و خواسته بگويد كه در انسان چنين غرايزیيافت میشود . ولی اين مطلب از نظر علمی خوب تعريف نشده كه چنينغرايزی در انسان وجود دارد . اما به هر حال يك نظر است . پس طبق اين نظريه معيار اخلاق اينست كه ناشی از احساسات نوع دوستانهباشد ، و ضامن اجرايش هم در انسان هست . ولی اين از نظر علمی ثابتنيست . |