حلال گوشت است ، يا حرام گوشت ؟ میگوئيم حرام گوشت . عنوان اولیگوسفند حلال گوشتی است ، و عنوان اولی خوك حرام گوشتی . ولی همين حلالگوشت به يك عنوان ثانوی میشود حرام . فرض كنيد مال غير باشد ، بهاعتبار اينكه مملوك غير است خوردن گوشتش حرام میشود ، چون دزدی است .پس اين گوسفند از جنبه حلال گوشتی حلال است ولی از جنبه اينكه مال غيراست خوردن گوشتش حرام است . و گوشت خوك كه حرام است ، در جای ديگرحلال میشود . مثلا موقعی كه شخص در يك مخمصهای گرفتار باشد كه حياتشبستگی به آن داشته باشد نه تنها حلال میشود بلكه خوردن آن واجب هم میشود، يعنی اگر نخورد و تلف شود كار حرامی مرتكب شده است . و امثال اينهاكه از اين مثالها زياد داريم . گاهی میخواهيم روی فعل حساب كنيم و گاهی روی خصلت . اگر بخواهيم رویخصلت حساب كنيم ، در مبنای هگل يا در مبنای سارتر و اشخاصی كه میگويندمعياری برای اخلاق جز پسند و انتخاب انسان وجود ندارد ، اخلاق و خوی امرینسبی میشود ، ولی از اين مسلكها كه بگذريم ، اخلاق به عنوان يك خصلت وخوی را میتوان امر ثابتی شمرد ، اما فعل اخلاقی را نه . مثال به عفاف و عفت آنهايی كه معتقدند اخلاق نسبی است میگويند مثلا يك روزی عفاف در يكجامعههايی خوب بود - برحسب احتياج و وضع آن جامعهها - زيرا زندگی ،زندگی كشاورزی بود و زندگی كشاورزی اينطور اقتضاء میكرد كه وضع خانوادهبه شكل مستقل و |