عرب جاهلی زياد میبينيم . عرب جاهلی واقعا افراد قبيله را با خود فرقنمیگذاشت ، يعنی درست مثل اين بود كه يك روح بر تمام افراد قبيله حاكماست . " من " او برای او يك " من قبيلهای " بود . در داخل قبيله ،همه اصول انسانی مثل گذشت ، احسان و ايثار وجود داشت ، ولی كمی آنطرفترديگر اين روح وجود نداشت . پس كافی نيست كه " من " انسان اين مقدارتوسعه يابد . من قومی میرويم بالاتر : من قومی . مثلا در مورد ما ايرانيها اگر انسان آنچنانوطنپرست باشد كه تمام مردم ايران را مثل جان خود دوست داشته باشد بازهم كافی نيست ، زيرا از آن حد كه گذشت همه چيز را جايز میداند . بهايرانی دروغ نمیگويد ، به ايرانی خيانت نمیكند ، به ايرانی خدمت میكند، به ايرانی احسان میكند ، اما به غير ايرانی دروغ گفتن را جايز میداند ،تجاوز به حقوقش را جايز میداند ، استبداد را جايز میداند . اين همانخودی است كه در اروپائيها هست ، يعنی " خود ملی " در آنها رشد يافتهو " من فردی " به صورت " من ملی " توسعه پيدا كرده است . فرنگيهاتا حد زيادی نسبت به هموطنان خود خائن نيستند و دروغ نمیگويند و استبدادنمیورزند ، ولی پا را كه از دايره هموطن آن طرفتر میگذارند ، ظالم وستمگر میشوند . دروغ و خيانت را به نفع ملت خود جايز میداند ، يعنیخيانت و جنايت را داخل مملكت خود مرتكب نمیشود ولی بزرگترين جنايتهارا نسبت به مردم كشورهای ديگر اعمال میكند . مال و ثروت ملتهای ديگر رابرای كشور خود تصاحب میكند و اين را يك افتخار |