اگر خدايی نباشد . اين معنی ندارد كه فعل فقط در دنيا خوب و زيبا باشد ، و اساسا فعل زيبا يعنی فعل خدايی ، فعلی كه گوئی پرتوی از نور خدا در آن هست . وجدان اخلاقی كه كانت میگويد نيز تا انسان اعتقاد به خدا نداشته باشد برای انسان معنی پيدا نمیكند . همه اينها به آدم میگويد حق اين است ، حقيقت اين است . خوب اگر غير از ماده چيز ديگری نباشد ، اصلا حق و حقيقت معنی ندارد . همچنين اگر اعتقاد به معاد باشد نظريه هوشياری خوب كار میكند . انسان به قول او منفعتجو آفريده شده و جز منفعت خود را نمیخواهد ، حساب میكند كه در آخر كار سود در كدام طرف است . اگر اعتقاد به عدل نهائی باشد ، اين حس ضامن اجرای خوبی است ، ولی وقتی اين اعتقاد نباشد و هر چه هست در همين دنيا باشد ، انسان تحت شرايطی معتقد میشود كه نفعم در اين است كه نفع ديگران را ضميمه خود كنم . پس اين نظريه هم آن نتيجه نهايی را آنوقت میدهد كه اعتقاد به خدا و عدل الهی در كار باشد . تعريف فعل اخلاقی اعتقاد مذهبی و اعتقاد به خدا قرار گيرد . اگر بر مبنای اعتقاد به خدا قرار گيرد همه اينها را میتوان قبول كرد و همه را میتوان گفت درست است ، و ضرورتی هم ندارد كه ما فعل اخلاقی را محدود به يكی از اينها بدانيم ، میگوئيم فعل اخلاقی آن فعلی است كه هدف از آن ، منافع مادی و فردی نباشد ، خواه انسان آن را به خاطر احساسات نوع دوستی انجام دهد ، خواه به خاطر زيبايی فعل ، خواه به خاطر |