اصول عقائد اسلامی دو جريان پيدا شد . گروهی طرفدار اين شدند كه عقل خودشمیتواند يك مقياس باشد برای درك اصول عقائد اسلامی ، و ما همه مسائل را، مسائل مربوط به خدا ، مسائل مربوط به معاد ، مسائل مربوط به ملائكه ،مسائل مربوط به نبوت ، احكام و غيره را در درجه اول بايد به عقل خودمانعرضه بداريم و عقل برای انسان يك مقياس صد درصد قطعی است . اين گروهبه علت خاصی - كه ريشه تاريخی دارد - بعدها به نام " معتزله " ناميدهشدند . نقطه مقابل اينها ، عده ديگری بودند كه باز به يك علت تاريخی آنها را" اشاعره " ناميدند . اشاعره طرفدار تعبد و تسليم محض شدند . گفتندعقل حق فضولی در مسائل اسلام را ندارد . حسن و قبح عقلی اصل مطلب از مسأله معروف " حسن و قبح عقلی " آغاز شد . معتزلهمعتقد شدند كه كارها فی حد ذاته يا دارای حسن ذاتی است و يا دارای قبحذاتی ، و عقل انسان نيز آن حسن يا آن قبح را درك میكند و از اينجا حكماسلام را كشف مینمايد ، چون حكم اسلام نمیتواند جدا از عقل باشد .شاه مثلشان مسأله عدل و ظلم بود . گفتند : عقل ، حسن عدالت را دركمیكند و حسن عدالت ذاتی است و قراردادی نيست . كسی حسن را برای عدالتقرار نداده ، همان طور كه خاصيت جفت بودن را برای عدد چهار كسی قرارنداده است ، يعنی اين جور نبوده كه يك 4 بوده كه میتوانسته جفت باشد ،میتوانسته طاق باشد ، بعد آمدند جفت بودن را به آن ضميمه كردند ، بلكهلازمه ذات " 4 " |