كه اينها رفتهاند به زيارت . البته اين يك مقداری هم عكسالعمل رياكاریرياكاران است . شعرايی مثل حافظ نيز كه در قسمتی از تعبيرات خود دم ازرندی و قلاشی میزنند ، يعنی همان تظاهر كردن بر ضد آنچه كه رياكاران تظاهرمیكنند . اينها هم روششان يك چنين روشی است . ولی اين هم تظاهر است .يك كسی كه از شاگردان مرحوم اديب اول بود - و خودش هم مرد اديبی بودو بعد ، از معلمين بزرگ وزارت معارف آن وقت شد و مرد فاضلی بود -میگفت كه من يك خدمتی در آستانه داشتم و شاگرد اديب هم بودم ، وشاگردی بودم كه غالبا نزد او بودم و حتی كارهايش را انجام میدادم ، چایبرايش درست میكردم ، سيگارهايش را به اصطلاح برايش میپيچيدم و از اينكارها . يك وقتی هنگام سحر آمده بودم در صحن و مشغول جاروب زدن بودم .يك وقت ديدم استاد عبايش را به سرش كشيده كه هيچ كس او را نشناسد .از در صحن كه آمد من متوجهش شدم . از هيكل و راه رفتنش ، در آن تاريكیفهميدم كه اين استاد است . تعجب كردم كه آخر اين وقت شب كجا میخواهدبرود ؟ ! به عجله هم میرفت در حالی كه عصايش را نيز به دست گرفته بود.او به اصطلاح خراسانیها خيلی غراب راه میرفت ، ولی آن شب عصايش رابرداشته بود و تند راه میرفت . يك وقت ديدم آمد در صحن كهنه ، مقابلپنجره كه رسيد همانجا به حالت سجده افتاد روی زمين . يك مدتی در حالتسجده بود ، بعد دو مرتبه عصايش را برداشت ، عبايش را به كلهاش كشيدكه هيچ كس صورتش را نديد ، و رفت ، اينها هم يك جور آدمهايی بودند . |