سیسال روی حالات روانی مذهبی مردم آزمايش كرده ، رسيده به اينجا كه برایحس مذهبی اصالت قائل شده است . اين حس كه يك حس انسانی است ، در تربيت ، اگر بنا بشود تربيتكامل باشد [ بايد تقويت گردد ] . يك انسان كامل يا نيمه كامل ، اينقسمت از وجودش نمیتواند تعطيل باشد كمااينكه هيچ قسمت ديگر از قسمتهایاصيل وجود او نمیشود تعطيل باشد . هر قسمتی از قسمتهای وجود انسان ، چهحيوانيش ( يعنی مشتركات انسان و حيوان ) و چه انسانی محض ، اگر تعطيلبشود ، او يك انسان ناقص است . در اين جهت هم باز نيازی نيست كه مابگوئيم اسلام به مسئله عبادت و پرستش و دعا اهميت داده است و اين حسرا در انسان پرورش میدهد . اين معلوم است كه قسمتی از هر دينی عبادتاست و شايد درباب دينها اگر ايرادی میگيرند ، افراط در مسئله عبادتاست نه كم اهميت دادن به آن و يا ناديده گرفتن آن . پاسخ به يك ايراد ولی در اينجا مسئله ديگری است كه درباب عبادت حتما بايد آن را ذكركنيم و آن اينست كه ممكن است كسی بگويد كه اتفاقا در اديان و لااقل دراسلام كه اكنون مورد بحث ماست ، عليرغم اينكه دين و مذهب است و بايددر آن ، حس نيايش و پرستش تقويت شده و پرورش يافته باشد - هيچعنايتی به اين حس نيست . آن عبادتی كه در اديان آمده است ، به حسنيايش كاری ندارد ، يا به طمع كار دارد كه بايد با آن مبارزه كرد ، و يابه ترس كار دارد كه با آن هم بايد مبارزه كرد . عبادت در اديان جزمعامله چيزی نيست ، |