آنقدر زير اين چوبها و هيزمها آتش میدهيد تا خود اينها كم كم مشتعل بشودو تنور با هيزم خودش مشتعل گردد . چنين به نظر میرسد كه آنجا كه راجع بهعقل و تعقل - در مقابل علم و تعلم - بحث میشود نظر به همان حالت رشدعقلانی و استقلال فكری است كه انسان قوه استنباط داشته باشد . دو نوع علم جملهای دارند اميرالمؤمنين كه در نهجالبلاغه است ( و من مدتها پيش ،ذهنم متوجه اين مطلب شده بود و شواهدی هم برايش جمع كردهام ) .میفرمايند : « العلم علمان » ( و در يك نقل ديگر : « العقل عقلان ) ، علممطبوع و علم مسموع » ( يا : « عقل مطبوع و عقل مسموع ) ولا ينفع المسموعاذا لم يكن المطبوع » ( 1 ). علم دو علم است ، يكی علم شنيده شده ، يعنیفرا گرفته شده از خارج ، و ديگر علم مطبوع . علم مطبوع يعنی آن علمی كه از طبيعت و سرشت انسان سرچشمه میگيرد ،علمی كه انسان از ديگری ياد نگرفته و معلوم است كه همان قوه ابتكار شخصاست . بعد میفرمايد : و علم مسموع اگر علم مطبوع نباشد فايده ندارد . وواقعا هم همين جور است . اين را در تجربهها درك كردهايد : افرادی هستندكه اصلا علم مطبوع ندارند . منشأ آن هم اغلب سوء تعليم و سوء تربيت است، نه اينكه استعدادش را نداشتهاند . تربيت و تعليم جوری نبوده كه آننيروی مطبوع او را به حركت درآورد و پرورش بدهد .پاورقی : . 1 حكمت . 331 |