كه خود بزرگ بينی است . اينها با آن تعبيرات چطور جور میآيد ؟ آياتناقض است ؟ يا نه ، تناقض نيست ، انسان دارای دو " خود " است .يك " خود " كه خوب ديدن او عجب است ، بزرگ ديدن او كبر است ،خواستن او خودخواهی و مذموم است ، با او بايد جهاد كرد ، به او بايد بهچشم يك دشمن نگاه كرد و با هواهای او بايد مبارزه كرد ، و يك " خود "ديگر كه بايد آن را عزيز و مكرم و محترم داشت ، بايد حريت و آزاديش راحفظ كرد ، بايد قوت و قدرتش را حفظ كرد و آلوده به ضعفش نكرد . اما دو" خود " را چگونه میتوان توجيه كرد ؟ آيا اينكه انسان دارای دو خوداست يعنی هر كس دو " من " دارد ؟ شك ندارد كه هر كسی يك " من "است نه دو " من " ، و اين قابل قبول نيست كه بگوئيم انسان [ موصوفبه ] تعدد شخصيت است . در روانشناسی نام يك بيماری را " تعدد شخصيت" گذاشتهاند ، ولی همان بيمار هم واقعا دو شخص نيست ، اگر دو شخصباشد ، هر كدام به راه خود میروند . يك شخص نامتعادل را گاهی میگويندكه به بيماری تعدد شخصيت دچار شده ، و الا واقعا او تعدد شخصيت ندارد ،انسان كه واقعا دارای دو " خود " نيست ، پس لابد چيز ديگری است :انسان دارای دو خود به اين معناست كه دارای يك خود واقعی و حقيقی ويك خود مجازی است كه آن خود مجازی ناخود است ، و مبارزه با نفس كه مامیگوئيم مبارزه با خود ، در واقع مبارزه خود با ناخود است . ما يك خودداريم به عنوان يك خود شخصی و فردی ، يعنی آنگاه كه من میگويم " من "، آنوقتی است كه خودم را در برابر " من " های ديگر قرار میدهم و درواقع " من " های ديگر را نفی میكنم : من ، نه شما . چيزی را برای اينخود خواستن ، يعنی برای |