كه چگونه مورد استفاده او قرار میگيرد . حال ما يك گوسفند نر را در نظرمیگيريم . انسانی كه میخواهد از او استفاده كند بايد چاقش كند تا او رابفروشد و يا خودش از گوشت او استفاده كند . اگر اين گوسفند به حالطبيعی باشد ، آن تحريكات جنسی دائما او را اين طرف و آن طرف میكشاند واينجور نيست كه سرش پايين باشد و علف بخورد تا چاق شود . میآيد گوسفندرا اخته میكند . وقتی كه اخته شد ، اين حيوان ديگر سرش را پايينمیاندازد و فقط به علف خوردن مشغول میشود و شروع میكند با خيال راحت وبدون حواسپرتی از علفهای صحرا استفاده كردن . بعد چاق میشود و انسان ازگوشت او استفاده میكند . از نظر يك انسان ، اخته كردن گوسفند ، كاملكردن او است ، ولی از نظر خود گوسفند چطور ؟ آيا از نظر خود گوسفندتكميلش كردهاند يا نقصی در او به وجود آوردهاند ؟ از نظر گوسفند مسلمنقصی در او به وجود آوردهاند . عين همين حرف در مورد غلامها مطرح است . غلامها را كه در قديم خواجهمیكردند ، از نظر خود غلام نقصی در او ايجاد میكردند ، ولی از نظر آنها كهمیخواستند از اين بردگان استفاده كنند كمالی در او ايجاد كرده بودند ،يعنی ديگر بهتر میتوانستند از او به صورت يك ابزار در حرمسرا و غيرحرمسرا استفاده كنند . بطور كلی در تربيت روحی انسانها هم عين اين مطلب هست . يك وقتمكتبی ، منظوری را در نظر میگيرد و میخواهد انسان را طوری بسازد كه آنمنظور تأمين شود ولو اينكه در انسان يك كاستيهايی به وجود آورد ، يكاحساسات طبيعی را از انسان بگيرد و نقص روحی يا جسمی در او ايجاد كند ،ولی بالاخره انسان برای آن |