غرض ماست كه طرف را چگونه و برای چه هدفی پرورش دهيم . اما علم اخلاقيا فن اخلاق امری تابع غرض ما نيست كه بگوئيم اخلاق بالاخره اخلاق است ،حال هر جور كه ما بار بياوريم . نه ، در مفهوم اخلاق نوعی قداست خوابيدهاست ( كه بايد ملاك و معيار قداست را به دست آوريم ) . لذا میگوئيمفعل اخلاقی در مقابل فعل طبيعی قرار میگيرد . البته اين نكته بايد روشنباشد كه اينكه میگوئيم " در مقابل فعل طبيعی " اين را دو جور میتوانتعبير كرد . يكی اينكه بگوئيم فعل اخلاقی يعنی فعل ضد طبيعی ، و ما هرفعلی را كه بر ضد اقتضای طبيعت باشد فعل اخلاقی میناميم . نه ، مقصود ايننيست كه ملاك فعل اخلاقی اينست كه بر ضد طبيعت باشد ، و هر كاری را كهبر ضد طبيعت باشد كار اخلاقی بناميم . يك آدم مرتاض به خود رنج میدهد وبرخلاف طبعش رفتار میكند ، ولی ما نمیگوئيم كه چون او كاری بر ضد طبيعتخود انجام داده فعلش اخلاقی است . اين نمیتواند مقياس باشد و هيچ كسهم چنين حرفی نمیزند . اينكه میگوئيم " غيرطبيعی " مقصود ضد طبيعتنيست . افعال غيرطبيعی يعنی افعال مغاير با افعال طبيعی و نوع ديگری ازفعلها غير از كارهايی كه مقتضای طبيعت بشری است و بشر به حكم ساختمانطبيعیاش انجام میدهد . هر كاری كه انسان آن را به حكم ساختمان طبيعیاشانجام دهد فعل طبيعی است ، و فعل اخلاقی فعل غيرطبيعی است . |