ابوبكر را درست كنند ، بعد آن را وارد فقه كردند و شيعه هم آمد اجماع راوارد فقه كرد . اجماع مال ما نيست ، مال سنيهاست . قرآن را هم به سبك محترمانهای بوسيد و گذاشت لب طاقچه ، نگفت ماقرآن را قبول نداريم ، گفت قرآن را قبول داريم ، قرآن كتاب خداست ،اما قرآن كه برای ما نيست ، قرآن برای ائمه است ، فقط ائمه میتوانندبفهمند كه قرآن چه میگويد ، ما كه حق نداريم در قرآن تعقل و تدبر كنيم .قرآن اصلا نازل شده برای مخاطبين خود ، آنها كه با زبان قرآن آشنا هستند ومعنای آن را میفهمند . قرآن با زبان مخصوصی حرف میزند و آن زبان را فقطو فقط ائمه میفهمند و بس . قرآن را نيز اين جور بوسيد و گذاشت لبطاقچه . درباره عقل اتفاقا يك استدلالهای خيلی روشنفكرانه و متحددانهای میكند .نظير حرفهايی كه دكارت و غيره عليه فلسفه گفتند او عليه عقل گفت كهحرفهای مهمی است ، حرفهای فلاسفه را مطرح و نقد میكند كه اينجا اينچنيناشتباه كردند ، آنجا اين جور اشتباه كردند ، و بعد اين بحثی را كه درميان علمای جديد نيز پيدا شده مطرح میكند كه منشأ خطای ذهن چيست ؟ يا درصورت است يا در ماده ، بعد میگويد منطق ارسطو منطق صورت است و حداكثرمیتواند خطای ذهن را در نظم فكر - و به عبارت ديگر خطای نظم را - نشانبدهد ، مثل يك آرشيتكت كه فقط خوب میتواند طرح ساختمان را بدهد ، اماماده ساختمان ، مثلا آجر ، آجر خوبی است يا بد ، سيمانش خوب است يا بد، آهنش خوب است يا بد ، اين ديگر كار او نيست . منطق ارسطو هم فقطصورت استدلال را میتواند |