هست " . اين شعبهای از نفاق را جز مواجه شدن با دشمن چيز ديگری از جانانسان بيرون نمیبرد . درست مثل " شناوری " است . آيا اگر انسان تمامكتابهايی را كه درباب شناوری نوشته شده بخواند ، شناور میشود ؟ نه ، مگراينكه مدتی شنا كند و چند دفعه زير آب برود و مقداری آب بخورد ،ناراحت هم بشود تا شنا بياموزد . شجاعت را جز با مواجه شدن با خطراتیكه برای جان آدم هست ، و جز با مواجه شدن با دشمن نمیتوان كسب كرد .بايد انسان آن حالت را پيدا كند كه وقتی با كسی مواجه میشود كه تصميمدارد او را بكشد به طور خود كار حالت دفاعی بگيرد و مانع از كشته شدنخود شود بلكه بخواهد طرف را از بين ببرد . اينها را در كتاب نمیتوانخواند و ياد گرفت . مرد زاهد و جهاد در راه خدا مولوی يك داستانی آورده است ، میگويد : مرد زاهدی بود كه چون انواعاعمال بر و خير را انجام داده بود و فريضهها را بجا آورده بود و فقط جهادمانده بود ، به عدهای سرباز گفت : " اگر جنگ با كفار پيش آمد مرا همخبر كنيد " . به او خبر دادند كه فردا آماده حركت باش . روزی چادر زدهو نشسته بودند كه خبر دادند دشمن حمله كرده است . آنها كه آمادگی سربازیداشتند به فوريت پريدند روی اسبها و رفتند و جنگيدند ، و اين آقای زاهدتا وقتی زره و شمشيرش را پيدا كرد و ورد و ذكر خواند ، جنگ گذشت وتمام شد ، و تا به خود جنبيد سربازها برگشتند . پرسيد چه شد ؟ گفتند :رفتيم ، كشتيم ، كشته داديم و برگشتيم . گفت : عجب ! پس ما چی ؟ ! |