میدهد كه با تكامل موافق باشد ، و خلق و خوی ديگری را كه مربوط به شرايطگذشته است ، همان طور كه آن شرايط منسوخ شده ، نسخ میكند . و در واقعبرای روح زمان يا روح اجتماع آن حالتی را قائل است كه ديگران برای خداقائلاند كه میگويند خداوند اخلاق خوب را به انسان الهام میكند . البتههگل قائل به خداست ولی اينجور میگويد كه روح جامعه و روح زمان ، خلقخوب را الهام میكند ، و دو تفاوت ميان نظر او و نظر ساير طرفدارانالهام هست : . 1 او ملهم را روح جامعه و روح زمان میداند و آنها ملهم را خدا وماوراء طبيعت میدانند . . 2 آنها ملهم را يك امر ثابت و يكنواخت و مطلق میدانند و او ملهمرا يك امر متغير و نسبی و تابع شرايط زمان میداند كه زود به زود نقلمیشود . از نظر او الهام كننده ، خودش با تغييرات زمان تغيير میكند و [الهامات قبلی را ] نسخ مینمايد . اين فكر از آن افكاری است كه روی اروپائيها و در نتيجه روی دنيا زياداثر گذاشت ، يعنی پايه معيارهای ثابت را متزلزل كرد . يكی از دوستانمیگفت كه در يكی از كنفرانسهايی كه در خارج دادم اينها را مورد حملهقرار دادم ، گفتم شما فرنگیها يك روزی قائل به روحالقدس بوديد و از روحالقدس الهام میگرفتيد و يك روزی هم از روح زمان الهام میگيريد . بدبختیشما از آن روزی شروع شد كه به روح زمان معتقد شديد و همان اهميت و ارزشیرا كه برای روحالقدس قائل بوديد برای روح زمان قائل شديد ، و در نتيجهتمام اصول و معيارهای ثابت را از دست داديد و فقط به اقتضای زمان توجهكرديد كه زمان چنين و چنان اقتضاء |