كه انسان لباس زيبا میپوشد و زيبا میشود ، فعل زيبا هم از او صادر میشودو زيبا میشود ، و التصاق فعل به انسان بيش از التصاق لباس است و بيشاز التصاق زر و زيوری است كه انسان به خود چسبانده باشد . پس ، از نظرآنها فعل اخلاقی يعنی فعل زيبا ، فعلی كه حس زيبايی معنوی انسان زيبايیآن را درك میكند ، و معيارش هم در خود انسان است و در كس ديگری نيست، معيارش ذوقی است . در انسان كه اين زيبايی را درك میكند . روح زيبا گروه ديگر باز اخلاق را از مقوله زيبايی میدانند ولی زيبايی را اولا وبالذات در خود روح انسان وارد میكنند و میگويند : به طور كلی هر جا كهتناسب وجود داشته باشد زيبايی هم هست و وحدت هم پيدا میشود يعنی جزءبا كل خود رابطه متناسب دارد . همين طور كه اجزاء بدن انسان اگر در وضعخاصی قرار بگيرد ايجاد حسن تركيب و لطف و زيبايی میكند به طوری كه حسانسان مجذوب آن میشود و زيبايی در جسم جز تناسب اندام چيز ديگری نيست، مجموع قوا و استعدادهای روحی كه در انسان هست نيز اگر ريز و درشتنباشد يعنی هر كدام در يك حد و اندازه معينی كه برای آن مقرر است باشد، تناسب و زيبايی پيدا میشود و خود روح زيبا و مطلوب میگردد برای خودشو برای كسی كه آن روح را مشاهده میكند . و لهذا میگويند كه هر قوه واستعدادی در انسان يك حد مشخص دارد ، از آن بيشتر باشد افراط است ، ازآن كمتر باشد تفريط است ، مثل اينكه چشم انسان يك اندازه معين دارد ،از آن بزرگتر باشد |