برای خودكشی ، عوامل متعددی ذكر شده است : جلب توجه ، شكست در عشق ،شكست در رقابتهای اجتماعی و اقتصادی ، فقر ، اعتياد ، خفقان ، پوچپنداری زندگی و هستی . ولی علت العلل ، يك چيز است : بی ايمانی .ويليام جيمز در فصل اول كتاب خود كه به نام " دين و روان " ترجمهشده ، درباره يك نويسنده مادی به نام " مارك اورل " و هم درباره نيچهو شوپنهاور میگويد : " كلمات " مارك اورل " تلخی ريشهدار غم و اندوه را نشان میدهد .نالههای آ ن مانند ناله خوكی است كه زير تيغ سر میدهد . وضع روحی "نيچه " و " شوپنهاور " ، عبوسيها و كج خلقی ها در آنها ديده میشود كهآميخته با دندان غروچههای تلخی میباشد . نالههای مرارت آميز اين دونويسنده آلمانی آدمی را به ياد جيرجيرهای موشی میاندازد كه مشغول جاندادن است . در كلمات اين دو نويسنده آن معنا و مفهوم تصفيهای كه مذهببه سختيها و مشقتهای زندگی میدهد ديده نمیشود " ( 1 ) . نيچه ، كه ويليام جيمز از او به عنوان يك بدبين نام میبرد فلسفهمعروفی دارد مبنی بر " اصالت نيرومندی " ، میگويد : " بايد رأفت و رقت قلب را دور انداخت . رأفت از عجز است .فروتنی و فرمانبرداری فرومايگی است . حلم و حوصله و عفو و اغماض از بیهمتی و سستی است . . . نفس كشتن چرا ؟ بايد نفس را پرورد . غيرپرستیچيست ؟ خود را بايد خواست و خود را بايد پرستيد و ضعيف و ناتوان رابايد رها كرد تا از ميان برود . . . " ( 2 ) . نيچه با چنين افكار و انديشههايی طبعا جهان را بر خويشتن بصورت يكزندان ساخته بود . در اواخر عمر ثمره اين انديشهها عائدش شد . درنامهای كه اواخر عمر به خواهرش نوشته مینويسد : " هر چه روزگار بر من میگذرد زندگانی بر من گرانتر میشود . سالهايی كهاز بيماری در نهايت افسردگی و رنجوری بودم هرگز مانند حالت كنونی ، ازغم پر ، و از اميد تهی نبودم . چه شده است ؟ آن شده است كه بايد بشود .اختلافاتی كه با همه مردم داشتم اعتماد را به من از ايشان سلب كرده وطرفين میبينيم به اشتباه بودهايم . خدايا من امروز چه تنها هستم ! يك تننيست كه بتوانم با او بخندم و يك فنجان چای بنوشم . هيچكس نيست كهنوازش دوستانه بر من روا بدارد " ( 3 ) . پاورقی : 1 و . 2 سير حكمت در اروپا ، ج 3 فصل پنجم . . 3 سير حكمت در اروپا ، ج 3 ، فصل پنجم . |