بعدا خواهيم گفت كه موجودات در نظام هستی از نظر قابليتها و امكانفيض گيری از مبدأ هستی با يكديگر متفاوتند ، هر موجودی در هر مرتبهایهست از نظر قابليت استفاضه ، استحقاقی خاص به خود دارد . ذات مقدسحق كه كمال مطلق و خير مطلق و فياض علی الاطلاق است ، به هر موجودی آنچهرا كه برای او ممكن است از وجود و كمال وجود ، اعطا میكند و امساكنمینمايد . عدل الهی در نظام تكوين ، طبق اين نظريه ، يعنی هر موجودی ،هر درجه از وجود و كمال وجود كه استحقاق و امكان آن را دارد دريافتمیكند . ظلم يعنی منع فيض و امساك وجود از وجودی كه استحقاق دارد .از نظر حكمای الهی ، صفت عدل آنچنانكه لايق ذات پروردگار است وبعنوان يك صفت كمال برای ذات احديت اثبات میشود به اين معنی است ،وصفت ظلم كه نقص است و از او سلب میگردد نيز به همين معنی است كهاشاره شد . حكما معتقدند كه هيچ موجودی " بر خدا " حقی پيدا نمیكند كه دادن آنحق " انجام وظيفه " و " اداء دين " شمرده شود و خداوند از آن جهتعادل شمرده شود كه بدقت تمام ، وظائف خود را در برابر ديگران انجاممیدهد . عدل خداوند عين فضل و عين وجود او است ، يعنی عدل خداوند عبارتاست از اينكه خداوند فضلش را از هيچ موجودی در هر حدی كه امكان تفضلبرای آن موجود باشد ، دريغ نمیدارد . و اين است معنی سخن علی عليهالسلامدر خطبه 214 نهج البلاغه كه میفرمايد : " حق يكطرفی نيست . هر كسی كه بر عهده ديگری حقی پيدا میكند ، ديگریهم بر عهده او حقی پيدا میكند . تنها ذات احديت است كه بر موجودات حقپيدا میكند . و موجودات در برابر او وظيفه و مسؤوليت پيدا میكنند اماهيچ موجودی " بر او " حق پيدا نمیكند " . " اگر با اين مقياس كه تنها مقياس صحيح است بخواهيم بررسی كنيم ،بايد ببينيم در ميان همه آن چيزهايی كه " شر " ، " تبعيض " ، " ظلم" و غيره پنداشته شده است ، آيا واقعا موجودی از موجودات ، امكان وجوددر نظام كل هستی داشته و وجود نيافته است ؟ و يا امكان يك كمال وجودیدر نظام كلی داشته و از او دريغ شده است ؟ آيا به يك موجودی ، چيزیداده شده كه " نبايست " داده شود ؟ يعنی آيا از ناحيه ذات حق بجایآنكه خير و رحمت افاضه شود چيزی داده شده كه نه خير و رحمت بلكه شر ونقمت است ، و نه كمال بلكه عين نقص است ؟ صدر المتألهين در جلد دوم " اسفار " ضمن بحث از " صور نوعيه "فصلی دارد |