خاصيتهاست و آن قوا و نيروها و خاصيتها بطور يكسان در همه موارد عملمیكنند . مثلا خدا آتش ، آب ، برق را میآفريند . اما انسان از آب و آتش و برقموجود ، با برقرار كردن نوعی رابطه مصنوعی بهره گيری میكند . انسان اينپيوند مصنوعی را طوری ترتيب میدهد كه در يك لحظه و يك مورد كه برايشمفيد است از آن استفاده میكند ( مثلا كليد برق را میزند ) و در لحظهایديگر كه برايش مفيد نيست از آن استفاده نمیكند ( مثلا برق را خاموشمیكند ) ولی خداوند ، خالق و آفريننده اين امور است با همه خاصيتها واثرهاشان . لازمه وجود آتش اين است كه گرم كند يا بسوزاند . لازمه برقاين است كه روشنايی دهد يا حركت ايجاد كند . خدا آتش يا برق را برایشخص خاص نيافريده و معنی ندارد آفريده باشد ، كه مثلا كلبه او را گرمكند اما جامهاش را نسوزاند . خدا آتش را خلق كرده كه خاصيتش احراقاست . پس آتش را از نظر حكمت بالغه الهيه ، در كليتش در نظام هستیبايد در نظر گرفت كه وجودش در كل عالم مفيد و لازم است يا زائد و مضر ؟نه در جزئيتش كه خانه چه كسی را گرم كرد و در انبار چه كسی حريق به وجودآورد . به عبارت ديگر ، علاوه بر اينكه بايد غايات را ، غايت فعل باری گرفتنه غايت ذات باری ، بايد بدانيم كه غايات افعال باری ، غايات كليهاست نه غايات جزئيه ، و غايات ضروری است نه اتفاقی . . 4 برای وجود يافتن يك چيز ، تام الفاعليه بودن خداوند ، كافی نيست، قابليت قابل هم شرط است . عدم قابليت قابلها منشأ بی نصيب ماندنبرخی موجودات از برخی مواهب است . شروری كه از نوع نيستيهاست كه قبلابه آنها اشاره شد ، يعنی عجزها ، ضعفها ، جهلها ، از آن جهت كه به ذاتاقدس الهی مربوط است ، يعنی از نظر كليت نظام ( نه از آن جهت كه بهبشر مربوط است ، يعنی جنبههای جزئی و اتفاقی نظام ) ناشی از نقصانقابليتهاست . . 5 خداوند متعال همانطور كه واجب الوجود بالذات است ، واجب منجميع الجهات و الحيثيات است ، از اين رو واجب الافاضه و واجب الوجوداست . محال است كه موجودی امكان وجود يا امكان كمال وجود پيدا كند و ازطرف خداوند افاضه فيض و اعطاء وجود نشود . آنچه به نظر میرسد كه درمواردی يك موجود قابليت يك كمالی را دارد و از آن بی نصيب است ،امكان به حسب علل جزئی و اتفاقی است نه امكان به حسب علل كلی و ضروری. . 6 شرور ، يا اعدامند و يا وجوداتی كه منشأ عدم در اشياء ديگرند و ازآن جهت شرند كه منشأ عدمند . |