اعتقاد ايرانيان قديم به مبدأی برای نيكی و مبدأی ديگر برای بدی كهبعدها با تعبير " يزدان " و " اهريمن " بيان شده از همينجا پيدا شدهاست . بر حسب آنچه تاريخ نشان میدهد ، نژاد آريا پس از استقرار در سرزمينايران ، به پرستش مظاهر طبيعت البته مظاهر خوب طبيعت از قبيل آتش ،خورشيد ، باران ، خاك و باد پرداختند . بر حسب اظهار مورخين ، ايرانيانبدها را نمیپرستيدند ، ولی مردمانی از غير نژاد آريا وجود داشتهاند كهبدها و شرور را نيز به دستاويز راضی ساختن " ارواح خبيثه " پرستشمیكردهاند . آنچه در ايران قديم وجود داشته ، اعتقاد به دو مبدأ و دوآفريدگار بوده است نه دوگانه پرستی ، يعنی ايرانيان ، قائل به شرك درخالقيت بودهاند نه شرك در عبادت . بعدها زردشت ظهور كرد . از نظر تاريخ ، بروشنی معلوم نيست كه آياآيين زردشت ، در اصل ، آيينی توحيدی بوده است يا آيينی ثنوی ؟ " اوستا" ی موجود ، اين ابهام را رفع نمیكند ، زيرا قسمتهای مختلف اين كتاب ،تفاوت فاحشی با يكديگر دارد . بخش " ونديداد " اوستا صراحت درثنويت دارد ، ولی از بخش " گاتاها " چندان دوگانگی فهميده نمیشود ،بلكه بر حسب ادعای برخی از محققين ، از اين بخش ، يكتائی استنباطمیگردد . به علت همين تفاوت و اختلاف بزرگ است كه اهل تحقيق معتقدنداوستايی كه در دست است اثر يك نفر نيست ، بلكه هر بخش آن از يكشخص است . تحقيقات تاريخی در اينجا نارسا است ، ولی ما بر حسب اعتقاد اسلامی ایكه در باره مجوس داريم میتوانيم دين زردشت را در اصل ، يك شريعتتوحيدی بدانيم ، زيرا بر حسب عقيده اكثر علمای اسلام ، زردشتيان از اهلكتاب محسوب میگردند . محققين از مورخين نيز همين عقيده را تأييد میكنندو میگويند نفوذ ثنويت در آئين زردشت ، از ناحيه سوابق عقيده دو خدايیدر نژاد آريا قبل از زردشت بوده است . البته تنها از طريق تعبد ، يعنی از راه آثار اسلامی میتوانيم شريعتزردشت را يك شريعت توحيدی بدانيم ، اما از نظر تاريخی ، يعنی از نظرآثاری كه به زردشت منسوب است ، هر چند بخواهيم فقط " گاتاها " راملاك قرار دهيم نمیتوانيم آئين زردشتی را آئين توحيدی بدانيم ، زيراحداكثر آنچه محققان در باب توحيد زردشت به استناد " گاتاها " گفتهانداين است كه زردشت طرفدار " توحيد ذاتی " بوده است ، يعنی تنها يكموجود را قائم به ذات و غير مخلوق میدانسته است و آن " آهو را مزدا "است و همه موجودات ديگر را ، حتی اهريمن ( انگره مئينو ) را آفريده آهورا مزدا میدانسته است ، و به عبارت ديگر زردشت برای درخت هستی بيشاز يك ريشه قائل نبوده |