گرچه دردانه به هارون كوفتند |
نور چشم و دل شد و رفع گزند |
گندمی را زير خاك انداختند |
پس زخاكش خوشهها برساختند |
بار ديگر كوفتندش ز آسيا |
قيمتش افزون و نان شد جان فزا |
باز نان را زير دندان كوفتند |
گشت عقل و جان و فهم سودمند |
باز آن جان چونكه محو عشق گشت |
يعجب الزراع آمد بعد كشت |
در جای ديگر برای تفهيم اين حقيقت ، حالت حيوانی را نقل میكند كه هرچه او را چوب میزنند فر به میگردد :
هست حيوانی كه نامش اسغر است |
كو به زخم چوب ، زفت و لمتر است |
تا كه چوبش میزنی به میشود |
او ز زخم چوب فربه میشود |
نفس مؤمن اسغری آمد يقين |
كوبه زخم رنج زفت است و سمين |
زين سبب بر انبيا رنج و شكست |
از همه خلق جهان افزونتر است |
تا زجانها جانشان شد زفت تر |
كه نديدند آن بلا قومی دگر |
سپس تأثير بلا را در پاكيزه كردن روح ، تشبيه میكند به داروهايی كههنگام دباغی برای پاكيزه كردن پوست بكار میرود :
پوست از دارو بلاكش میشود |
چون اديم طائفی خوش میشود |
ورنه تلخ و تيز ماليدی در او |
گنده گشتی ناخوش و نا پاك بو |
آدمی را نيز چون آن پوست دان |
از رطوبتها شده زشت و گران |
تلخ و تيز و مالش بسيار ده |
تا شود پاك و لطيف و بافره |
ور نمیتانی رضا ده ای عيار |
كه خدا رنجت دهد بی اختيار |
كه بلای دوست تطهير شماست |
علم او بالای تدبير شماست |
علی بن الجهم از شعرای عهد متوكل عباسی است ، شاعری توانا است ، اينشاعر به زندان افتاد و در فوائد زندان و پرورش دهندگی آن و افتخار آميزبودن آن برای احرار و آزادگان ، و بالاخره درباره اينكه زندان رفتن نشانهچه فضيلتی و بوجود آورنده چه فضائلی است اشعاری بسيار عالی دارد ومسعودی در " مروج الذهب " نقل كرده است و ما برای اهل ادب نقلمیكنيم :