الهی و يا طبيعی . از آن جهت كه به هر حال موضوع بحث ، انسان است كهآيا مختار است يا مجبور ؟ مسأله ای انسانی است ، و از آن جهت كه طرفديگر مسأله خدا يا طبيعت است كه آيا اراده و مشيت و قضا و قدر الهی ويا عوامل جبری و نظام علت و معلولی طبيعت ، انسان را آزاد گذاشته و يامجبور كرده است ؟ مسأله الهی و يا طبيعی است ، و چون به هر حال مسألهایانسانی است و با سرنوشت انسان سر و كار دارد ، شايد انسانی يافت نشودكه اندك مايه تفكر علمی و فلسفی در او باشد و اين مسأله برايش طرح نشدهباشد ، همچنانكه جامعهای يافت نمیشود كه وارد مرحلهای از مراحل تفكر شدهباشد و اين مسأله را برای خود طرح نكرده باشد . جامعه اسلامی كه به علل بسياری ، زود و سريع وارد مرحله تفكر علمی شدخواه ناخواه در رديف اولين مسائلی كه طرح كرد مسأله جبر و اختيار بود .ضرورتی نيست كه ما برای كشف علت طرح سريع اين مسأله در قرن اول هجری ،دنبال عوامل ديگر برويم . طرح اين مسأله در جهان اسلام ، بسيار طبيعی بود، اگر طرح نشده بود جای اين سؤال بود كه چگونه در چنين جامعهای توجهی بهاين مسأله نشده است . جامعه اسلامی يك جامعه مذهبی بود و در قرآن كه كتاب دينی ما مسلماناناست به مسائل مربوط به جبر و اختيار ، و قضا و قدر الهی ، و پاداشها وكيفرها زياد برمیخوريم . توجه عميق مسلمين به تدبر و تفكر در آياتقرآنی ، كه خود قرآن صلای آن را داده است ، خواه ناخواه منجر به بحث درجبر و اختيار گرديد . مسئله عدل بحث جبر و اختيار ، خود به خود بحث " عدل " را به ميان آورد . زيرارابطه مستقيمی است ميان اختيار و عدل از يك طرف ، و جبر و نفی عدل ازطرف ديگر ، يعنی تنها در صورت اختيار است كه تكليف و پاداش و كيفرعادلانه ، مفهوم و معنی پيدا میكند . اگر انسان ، آزادی و اختيار نداشتهباشد و در مقابل اراده الهی و يا عوامل طبيعی ، دست بسته و مجبور باشد ،ديگر تكليف و پاداش و كيفر ، مفهوم خود را از دست میدهد . متكلمين اسلامی دو دسته شدند : دستهای كه از همان ابتدا " معتزله "ناميده شدند طرفدار عدل و اختيار ، و دسته ديگر يعنی گروه اهل حديث كهبعدها " اشاعره " ناميده شدند طرفدار جبر و اضطرار گرديدند . البتهمنكران عدل ، صريحا نگفتند كه منكر عدل الهی هستيم زيرا قرآن كريم كه هردو دسته ، خود را حامی آن میدانستند ، |