مرا به كار جهان هرگز التفات نبود رخ تو در نظر من چنين خوششآراست اساسا مردی چون حافظ كه جهان بينی اش جهان بينی عرفانی است ، وحدترا جانشين كثرت فلسفی ، تجلی را جانشين عليت فلسفی ، و عشق و زيبايی راجانشين عقل و وجوب فلسفی میكند و جهان را " جلوه يگانه زيبای علی الاطلاق" میداند چگونه ممكن است " خيام ما ابانه " و " بو العلامابانه "بينديشد ؟ ! حافظ عنصرهای سهگانه " وحدت " ، " جلوه " ، " زيبايی" را در جهان بينی عرفانی خويش در اين سه بيت از غزل معروف خود بهنيكوترين و صريحترين شكلی بيان كرده است :
عكس روی تو چو در آينه جام افتاد |
عارف از پرتوی میدر طمع خام افتاد |
(حسن) روی تو به (يك) (جلوه) كه در آينه كرد اينهمه نقش در آيينهاوهام افتاد اينهمه عكس میو نقش و نگارين كه نمود (يك) (فروغ) (رخ ساقی) استكه در جام افتاد آنچه مايه اشتباه برخی شده كه بيت مورد بحث را به عنوان اعتراض بهخلقت ا ز ناحيه حافظ تلقی كردهاند ، بكار بردن كلمه " خطاپوش " است. غافل از اينكه " ايهام " و " تورية " يعنی جمله يا كلمهای دو پهلوبكار بردن و احيانا كلمهای كه خلاف مفهوم ظاهرش مراد است استعمال كردن، از محسنات بديعيه است و شعرای عرفانی ، زياد از آن بهره میگيرند .اشعار ديگر حافظ بخوبی قرينه مطلب است . بعلاوه ، حافظ فرضا اعتراض بهخلقت داشته باشد آيا ممكن است با آنهمه احترام و تعظيم و اعتقاد كاملیكه به اصطلاح به " پير " دارد او را تخطئه كند ؟ ! زيرا در آن صورت ،مقصود حافظ يا اين است كه پير در ادعای خود كه میگويد خطا بر قلم صنعنرفت ، دروغگو و مجاملهگر است و يا احمق و ساده دل . حافظ در برخی اشعار خود ، راز اصلی توجيه شرور را ، يعنی تجزيه ناپذيریخلقت را به بهترين شكلی بيان كرده است و ما در جای خود آن مطلب رابيان خواهيم كرد . بنابراين ، تصور اينكه حافظ در بيت مورد بحث بخواهدبه خلقت اعتراض و نظر پير را تخطئه نمايد تصوری عاميانه است .