میكند و به زندگی عالی تر و نيرومندتری ادامه میدهد و ماده مجددا گوهرديگری در دامن خويش میپروراند . در اين نظام ، جز تكامل و توسعه حياتچيزی نيست و اين توسعه در نقل و انتقالها انجام میگيرد . ايراد گيری بر مرگ و تشبيه آن به شكستن كوزههای كوزهگر و آرزوی اينكهمبدأ هستی و كارگردان نظام آفرينش درس خود را از كوزهگر بياموزد ،آنچنان كودكانه است كه لايق بحث نيست . اين گونه انديشهها احيانا تفننشاعرانه و نوعی خيالبافی ظريف هنرمندانه است كه ارزش هنری دارد و بس. به احتمال قوی گوينده اشعار منسوب به خيام چنين منظوری داشته است ويا از طرز فكر محدود ماترياليستی ناشی شده است ، ولی در فلسفه كسی كهمیگويد " آنطور كه به خواب میرويد میميريد و آنطور كه از خواببرمیخيزيد زنده میشويد " ( 1 ) همه اشكالها حل است . چنين كسی نه تنهااز مرگ نمیترسد بلكه همچون علی ( ع ) مشتاق آن است و آن را رستگاریمیشمرد ( 2 ) . ميرداماد ، آن فيلسوف بزرگ الهی میگويد : " از تلخی مرگ مترس ، كه تلخی آن در ترسيدن از آن است " .سهروردی ، فيلسوف الهی اشراقی اسلامی میگويد : " ما حكيم را حكيم نمیدانيم مگر وقتی كه بتواند با اراده خود ، خلعبدن نمايد " . كه خلع بدن برای او كار ساده و عادی گردد و ملكه او شدهباشد . نظير اين بيان از ميرداماد حكيم محقق و پايه گذار حوزه اصفهان نقل شدهاست . اين است منطق كسانی كه گوهر گرانبهايی را كه در دل جسم بوجود میآيدمیشناسند . اما كسی كه در تنگنای انديشههای نارسا و محدود ماترياليستیگرفتار است البته از مرگ نگران است ، زيرا از نظر او مرگ ، نيستیاست . او رنج میبرد كه چرا اين تن ( كه به گمان او تمام هويت و شخصيتاز همين تن است ) منهدم میگردد ، لهذا انديشه مرگ ، باعث بدبينی او بهجهان میگردد . چنين كسی بايد در تفسيری كه نسبت به جهان میكند تجديد نظركند و بايد بداند كه خردهگيری او مربوط به تصور غلطی است كه از جهاندارد . پاورقی : . 1 كما تنامون تموتون ، و كما تستيقظون تبعثون » - حديث نبوی .. 2 وقتی علی ( ع ) ضربت خورد فرمود : فزت و رب الكعبه » " بهخدای كعبه رستگار شدم " . |