آن صحيح باشد ، و همچنين بسيار صفتهای ديگر ، و از آنجمله است كميت ومقدار . ولی كوچكی يا بزرگی ، صفتی نسبی است . وقتی يك جسم را میگوييم كوچكاست بايد ببينيم با مقايسه با چه چيز و يا نسبت به چه چيز آن را كوچكمیخوانيم . هر چيزی ممكن است هم كوچك باشد و هم بزرگ ، بستگی دارد بهاينكه چه چيز را معيار و مقياس قرار داده باشيم . مثلا يك سيب يا گلابی را میگوييم كوچك است ، و يك سيب يا گلابی ديگررا میگوييم بزرگ است . در اينجا مقياس و معيار ، حجم سيبها و گلابيهایديگر است ، يعنی سيب يا گلابی مورد نظر ، نسبت به ساير سيبها يا گلابيهاكه میشناسيم دارای حجمی كمتر و يا بيشتر است . يك هندوانه خاص را نيزمیگوييم كوچك است . اين نيز به مقياس ساير هندوانهها است . همين هندوانهای كه ما آن را خيلی كوچك میبينيم و میخوانيم ، از آنسيب بزرگ بزرگتر است ، اما چون آن را با مقايسه با هندوانهها میسنجيمنه با سيبها ، میگوييم كوچك است . حجم يك مورچه بسيار بزرگ كه از بزرگی آن انگشت حيرت به لبگرفتهايد و حجم يك شتر بسيار كوچك را كه از كوچكی آن در شگفتيد در نظربگيريد ، میبينيد شتر بسيار كوچك ميليونها برابر مورچه بسيار بزرگ است. چطور است كه " بسيار كوچك " از " بسيار بزرگ " بزرگتر است ؟آيا اين تناقض است ؟ خير ، تناقض نيست . آن بسيار كوچك ، بسياركوچك شترهاست و با مقياس و قالبی كه ذهن به حسب سابقه از شتر ساختهاست بسيار كوچك است ، و آن بسيار بزرگ ، بسيار بزرگ مورچههاست و بامقياس و قالبی كه ذهن به حسب سابقه از مورچه ساخته است بسيار بزرگاست . اين است معنی اينكه میگوييم : " بزرگی و كوچكی ، دو مفهوم نسبیاند "ولی خود كميت يعنی عدد و مقدار - همانطور كه اشاره شد - امور حقيقیهستند . اگر يك عده سيب داريم و فی المثل عدد آنها " صد " است ، اينصد بودن ، يك صفت حقيقی است نه يك صفت مقايسهای ، و همچنين اگر حجمآنها مثلا نيم متر مكعب است . عدد و مقدار از مقوله كم ، و كوچكی و بزرگی از مقوله اضافه اند . يك ،يا دو ، يا سه ، يا چهار . . . بودن اموری حقيقی هستند ، اما اول ، يادوم ، يا سوم و يا چهارم . . . بودن اموری اضافی اند . خوب بودن يك قانون اجتماعی به اين است كه مصلحت افراد و مصلحتاجتماع را توأما در نظر بگيرد و حق جمع را بر حق فرد مقدم بدارد وآزاديهای فرد را تا |