آفريده و با ارادهای ديگر به آنها نظام داده است تا فرض شود اگر ارادهبه نظام برداشته شود ، اراده به اصل آفرينش آنها باقی بماند . چون وجودموجودات و مرتبه وجود آنها يكی است ، اراده وجود آنها عين اراده نظام ،و اراده نظام عين اراده وجود آنها است . از اينرو اراده باری تعالی به وجود هر شیء ، تنها از راه اراده وجودسبب آن چيز صورت میگيرد ، و اراده وجود آن سبب ، از راه اراده وجودسبب صورت میگيرد ، و جز اين ، محال است . موجودات در نظام طولی منتهیمیشوند به سببی كه مستقيما اراده حق به او تعلق گرفته است ، اراده حقوجود او را ، عين اراده وجود همه اشياء و همه نظامات است . « و ماامرنا الا واحدش »( 1 ) . عليهذا درباره باری تعالی نيز در عين لا يتناهی بودن قدرت و اراده ، ودر عين اينكه او مقهور نظامی كه خود آفريده نيست ، هم حكمت صدق میكند وهم مصلحت . معنی حكمت باری تعالی اين است كه اشياء را به غايات وكمالات وجودی شأن میرساند . ولی معنی حكمت در فعل بشر اين است كه كاریرا برای رسيدن خودش به غايت و كمالی انجام میدهد . چون وجود مسبب و انتساب و ارتباطش با سبب خودش يكی است و دو چيزنيست تا فرض تفكيك در آن بشود ، پس اراده باری تعالی او را ، عبارتاست از اراده ارتباط او با سبب خاص خودش ، و اراده آن سبب نيز مساویاست با اراده ارتباط آن با سبب خاص خودش ، تا میرسد به سببی كه ارادهآن سبب ، مساوی است با ارتباط با ذات حق ، و اراده حق او را ، مساویاست با اراده همه اشياء و همه روابط و همه نظامات . خاطرهای خوش و جاويد يادم هست ، در زمانی كه در قم تحصيل میكردم ، يك روز خودم و تحصيلاتمو راهی را كه در زندگی انتخاب كردهام ارزيابی میكردم ، با خود انديشيدمكه آيا اگر بجای اين تحصيلات ، رشتهای از تحصيلات جديد را پيش میگرفتمبهتر بود يا نه ؟ طبعا با روحيه ای كه داشتم و ارزشی كه برای ايمان ومعارف معنوی قائل بودم اولين چيزی كه به ذهنم رسيد اين بود كه در آنصورت وضع روحی و معنوی من چه میشد ؟پاورقی : . 1 قمر / . 50 |