| جامی است كه عقل آفرين میزندش |
| صد بوسه زمهر بر جبين میزندش |
| اين كوزه گر دهر چنين جام لطيف |
| میسازد و باز بر زمين میزندش |
ناصر خسرو شاعری است كه بحقيقت میتوان او را حكيم خواند . اين شاعراز طرفی نكته سنج است و از نظر فكر و فلسفه فوق اينگونه اعتراضات بودهاست ، و از طرف ديگر عقائد مذهبی نيرومندی دارد و بر طبق معتقداتمذهبی نيز نبايد لب به اعتراض گشايد . در عين حال در ديوان او نيزاشعاری در اين زمينه وجود دارد كه يا بايد آن را نوعی هزل و شوخی دانستو يا " دلال عارف " . از آن جمله میگويد :
| بار خدايا اگر ز روی خدايی |
| طينت انسان همه جميل سرشتی |
| چهره رومی و صورت حبشی را |
| مايه خوبی چه بود و علت زشتی ؟ |
| طلعت هند و روی ترك چرا شد |
| همچو دل دوزخی و روی بهشتی ؟ |
| از چه سعيد اوفتاد و از چه شقی شد |
| زاهد محرابی و كشيش كنشتی ؟ |
| چيست خلاف اندر آفرينش عالم |
| چون همه را دايه و مشاطه تو گشتی ؟ |
| گيرم دنيا ، ز بی محلی دنيا |
| بر گرهی خربط و خسيس بهشتی |
| نعمت منعم چراست دريا دريا ؟ |
| محنت مفلس چراست كشتی كشتی ؟ |
ناصر خسرو قصيده طولانی و معروفی دارد كه با اين بيت آغاز میشود :
| الهی طول و عرض عالمت را |
| توانی در دل موری كشيدن |
در اين قصيده میگويد :
| همه جور من از بلغاريان است |
| كز آن آهم همی بايد كشيدن |
| گنه بلغاريان را نيز هم نيست |
| بگويم گر تو بتوانی شنيدن |
| خدايا راست گويم فتنه از تو است |
| ولی از ترس نتوانم چغيدن |
| لب و دندان تركان ختا را |
| نبايستی چنين خوب آفريدن |
| كه از دست لب و دندان ايشان |
| به دندان دست و لب بايد گزيدن |
| به آهو میكنی غوغا كه بگريز |
| به تازی میزنی هی بر دويدن |
برخی از صاحبنظران ، مدعی اند كه اين قصيده ، منحول است و از ناصرخسرو نيست .