بخشی از موجودات جهان نيست و نابود شود ، از نظر ساير اجزاء جهان ،امری ممكن است ؟ يا اجزاء جهان همه با يكديگر به نوعی وابسته وپيوستهاند ؟ در جلد پنجم " اصول فلسفه و روش رئاليسم " درباره اين مطلب بحثكردهايم . اينجا همين قدر میگوييم كه از قديم ترين دوران تاريخ فلسفه ،اين مطلب مورد توجه بوده است . ارسطو طرفدار وحدت اندامواری عالم است. در جهان اسلام همواره اين اصل تأييد شده است . ميرفندرسكی ، حكيم وعارف معروف عهد صفوی با زبان شعر چنين میگويد :
حق ، جان جهان است و جهان همچو بدن |
اصناف ملائك چو قوای اين تن |
افلاك و عناصر و مواليد ، اعضاء |
توحيد همين است و دگرها همه فن |
هگل ، فيلسوف مشهور آلمان ، در فلسفه خود اين اصل را مورد توجه قرارداده است . ماترياليسم ديالكتيك ماركس و انگلس كه سخت متأثر ازفلسفه و منطق هگل است ، اين اصل را به نام اصل " تأثير متقابل "پذيرفته است . ما فعلا نمیتوانيم به تفصيل وارد اين بحث شويم . البته همه كسانی كه ازرابطه انداموارگی و همبستگی و پيوستگی اجزاء جهان سخن گفتهاند در يك سطحسخن نگفتهاند . آنچه منظور ما از اين اصل است ، اين است كه جهان ، يك واحد تجزيهناپذير است ، يعنی رابطه اجزاء جهان به اين شكل نيست كه بتوان فرض كردكه قسمتهايی از آن قابل حذف و قسمتهايی قابل ابقاء باشد . حذف بعضی ،مستلزم بلكه عين حذف همه اجزاء است ، همچنانكه ابقاء بعضی ، عين ابقاءهمه است . عليهذا نه تنها عدمها از وجودها ، و وجودهای اضافی و نسبی از وجودهایحقيقی تفكيك ناپذيرند ، خود وجودهای حقيقی نيز از يكديگر تفكيكناپذيرند . پس شرور ، علاوه بر دو جهت فوق الذكر و صرف نظر از آن دوجهت نيز از خيرات