علت خود قرار گيرد و علت به جای او بيايد ، و به اين حساب بايد ممكنباشد كه خدا ، مخلوق گردد و مخلوق ، خدا گردد . واجب بودن واجب ، و ممكن بودن ممكن ، ذاتی آنها است ، يعنی نه ايناست كه ممكن الوجود ، ممكن بود واجب باشد ، و واجب الوجود ممكن بود كهممكن باشد ولی تصادفا و يا به واسطه يك علت خارجی ، آن يكی واجب شد واين يكی ممكن . خير ، ممكن الوجود ، واجب الامكان است ، و واجب الوجود، واجب الوجوب . همچنين است مراتب ممكنات . هر مرتبه از مراتب ممكنات ، در هر درجهو هر مقامی از وجود كه هستند ، همين حال را دارند ، مثلا آنكه موكل بر بسطو رزق دادن موجودات است ، يا آنكه مأمور قبض و دريافت موجودات است، مقامی كه به او تفويض شده است ، لازمه نحوه وجود و مرتبه وجودی استكه به او افاضه شده است . نه چنين است كه مثلا ممكن بود يك پشه با يكابلاغ جای ميكائيل را بگيرد ، و يك مورچه با ابلاغ ديگر جای عزرائيل را ،و يك انسان جای جبرائيل را . همه آن اشتباهات - كه فرض میشود كامل در جای ناقص بنشيند و ناقص درجای كامل - از آنجا پيدا شده است كه افراد ، قطعيت و ضرورت و روابطذاتی موجودات را درك نمیكنند و مراتب موجودات را در جهان هستی ازقبيل مراتب قراردادی و اعتباری افراد در محيط اجتماع فرض میكنند ، همهاشتباهات از قياس خدا به انسان و قياس نظام ذاتی جهان به نظامقراردادی اجتماع انسان ناشی میشود . پاورقی : . 1 دهر / . 23 |