كمی ، همه اينها تحول است ولی انقلاب عبارت از همان تبديل به كيفيت وتغيير ماهيت دادن است ، و لهذا اينها مخالف تحول و طرفدار انقلابند ،يعنی مخالف تغييرهای تدريجی و طرفدار انقلاب هستند ، به اين معنی كهتحول تدريجی را هم مقدمهای برای انقلاب قبول میكنند ، میگويند : اينتغييرات تدريجی هر چه پيدا بشود ارزش ندارد و جامعه را به كمال نمیرساند ، جامعه آن وقت به كمال میرسد كه از اين مرحله بگذرد و وارد مرحلهجديد بشود ، به همين دليل اينها با اصلاحات مثل بيمارستان ساختن و دارالايتام ساختن و نظاير اين كارها مخالفند ، هر چند كه اصلاحات در جهتبهبود وضع هم باشد ، ولی چون مانع انقلاب میشود ، با آن مخالف هستند ،برای اينكه آن بغضها ، آن كينهها ، آن خشونتها ، فرو نشيند ، بنابراينمردم بايد هرچه بيشتر محروميت بكشند ، تا نارضائی از وضع موجود بالابگيرد و انقلاب زودتر انجام شود ، از نظر اينها اصلاحات يك نوع تخديراست ، چون تا حدودی آرامش ايجاد میكند . آنگاه آندره پیيتر به توضيحپيدايش عالم از نظر ماركس اشاره كرده و میگويد : " پس بدين ترتيب توضيح زندگی عالم در خود عالم نهفته است .برای جهانی كه خود خودش را خلق میكند ديگر نيازی به " خالق " نيست. ماركس اعلام میدارد " تناسل خودرو تنها طريقه عملی رد نظريه خلقتاست " . در مورد اينكه بدانيم آيا اين مسئله دوباره در يك سطح بالاتر ظهورنخواهد كرد يعنی اين نيروی مرموز كه خود مولد عالم است از كجا ناشیمیشود ، مكتب ماركس از طرح اين سؤال خودداری میكند يا به عبارت بهترمسئله را با همانند ساختن اين نيرو با خود ماده حل میكند . مادی گرائیاين مكتب نيز در همين است " . در اين قسمت آندره پی يتر به يك مطلبیاشاره كرده است ولی بيانی كه به كار برده است خيلی جالب نيست .مقصودش اين است كه وقتی ماركسيسم میگويد هر چيزی به طور ضرورت پشت سرچيز ديگر به وجود میآيد اين سؤال مطرح میشود كه خوب ، آن نيروئی كه اينشيئی را به وجود میآورد چيست . بالاخره ماركسيسم به خلق اشياء و به وجودآمدن آنها معترف است ، اكنون میپرسيم وقتی كه شيئی خلق میشود ناچاربايد نيروئی باشد كه شيئی را خلق كند ، آن نيروی مرموز خلق كننده چيست ؟به عبارت ديگر میخواهد بگويد ما يك مادهای داريم و يك نيروئی كه علمهم ماده و نيرو را به عنوان " اصل قبول میكند ، و همانطور كه ما میگوئيمنيرو آن است كه میدهد و ماده آن است كه میپذيرد . پس اينكه گفته میشودماده خودش خودش را خلق میكند به اين معنی است كه ماده با يك نيروخودش را خلق میكند ، اكنون اين سؤال مطرح میشود كه اين نيرو از كجا آمدهاست . آندره پی يتر میگويد ماركس از طرح اين مسئله خودداری كرده است وبا همانند ساختن اين نيرو با خود ماده مسئله را حل میكند . يعنی ماركسناچار است بگويد هر چه كه ما درباره ماده میگوئيم درباره نيرو هممیگوئيم ، زيرا ما اين حكم را درباره هر پديدهای میگوئيم كه در ذاتخودش ضد خودش را پرورش میدهد . اين سخنی است كه آندره پی يتر میگويدولی ظاهرا ماركسيستها تفاوتی ميان ماده و نيرو قائل نيستند ، به هر حالآنها اين مسئله را با |