مسئله اينكه اشياء ( اشياء وجودی ) باهم تضاد دارند و از تضاد اينهااست كه يك واحد كاملتر بوجود میآيد ، مسئله ديگری است و ربطی به بابتناقض و جمع ضدين ندارد و حرف درستی هم هست . ما يك بحث داريم كه بحث تناقض است كه يك نوع از انواع تقابلمیباشد ، و معنايش وجود هر شيئی و رفع آن است و با حفظ وحدات جمع آنهااز محالات اوليه است و هگل هم در واقع منكر اين محاليت يعنی منكر محالبودن تناقض به معنای منطقی نيست . بحث ديگری ، مسئله تضاد است كه در باب تقابل مطرح ميشود . و آناينستكه : دو امر وجودی كه ميان آنها نهايت خلاف هست ، مثلا دو عرض كهدر جنس قريب باهم شريكند و در فصل قريب باهم اختلاف دارند محال استاين دو امر مثل سفيدی و سياهی ( بعقيده قدما ) باهم در محل واحد جمع شوند، چون محل يك شيئی مشخص آن شيئی است و در آن واحد اين محل نميتواند دوشخص را بپذيرد . يعنی نميتواند يك فرد دارای دو ماهيت مختلف باشد ،پس امر دائر است ميان اينكه اين ، متعدد باشد كه نميتواند چون فرضاينستكه يك رنگ بيشتر قبول نميكند ، و اگر هم متعدد نبود نمی توانددارای دو ماهيت باشد ، يا اين ماهيت [ است ] يا آن ماهيت . ولی اگراين دو عرض در جنس قريب با هم مشترك نبودند كه بتواند . محل ، در آنواحد دوتای از اينها را بپذيرد يعنی ميانشان نهايت خلاف نيست ، دراينجا جمع ميان آن دو محال نيست مثل حلاوت و سواد . چون شيئی از آن حيثكه رنگ را میپذيرد ، غير آن شيئی است از آن حيث كه طعم را میپذيرد [پس در واقع به منزله دو محل است ] . آنوقت اين متضادين كه در بابتقابل ميگويند شرطش اينستكه در محل واحد بايد در نظر بگيريم ، و اگر محلواحد نباشد اساسا از اين باب خارج است ، و اجتماع در محل مقصود نيست .و محل واحد هم بايد بصورت محل و حال باشد بمعنای واقعی و لهذا يك بحثديگر هم در باب صورت و ماده كه آنجا هم حال و محل هست طرح شده كه آياآنجا تضاد را اصطلاح ميكنند يا نميكنند ؟ يعنی اگر يك ماده باشد و بخواهددو صورت متخالف ، مثل دو صورت جوهری هم عرض را بپذيرد میدانيم كهچنين چيزی محال است ، حال اين سؤال مطرح است و در درسهای اسفار همگفتهايم كه شيخ و اينها گفته اند كه آيا در باب جواهر هم ما میتوانيمتضاد را بكار ببريم يا نه ؟ گفتند مانعی ندارد . در جواهر نسبت به مادهواحد ، چون محال است در آن واحد دو صورتی را كه در عرض يكديگر هستندبپذيرد ميگوييم اين صور با هم متضادند . بله : صور طولی مانعی ندارد ،مثل اينكه يك شيئی صورت جمادی بگيرد ، و با حفظ صورت جمادی صورتنباتی بگيرد ، اما دو صورت جمادی هم عرض مثل اينكه يك شيئی در آن واحدهم طلا باشد و هم نقره ، اين محال است . اين اصطلاح تضادی استكه در بابتقابل هست . يك تضاد ديگر هست كه تنها در لفظ با اين تضاد شريك است و در معنینهايت اختلاف را با هم دارند و هيچ فيلسوفی قائل به امتناع آن نيست ،بلكه همه حكم به ضرورت وجود آن كردهاند . آن تضاد به معنای اينستكه دوشيئی اثرهای مختلف دارند ، مثل آب و آتش ، آب و |