فلاسفه برای اثبات وجود خدا اقامه میكنند همين است كه میگويند انسانطالب كمال مطلق است و به هيچ مرحلهای از كمال قانع نيست و تا نرسد بهكمال لايتناهی آرامش پيدا نمی كند " « الا بذكر الله تطمئن القلوب » "پس ريشه تكامل در درون فطرت انسان است [ پس ] اين پيش افتادگی دريك قسمت ، بعد قسمتهای ديگر بدنبال خود كشيدن [ به فطرت انسان مربوطاست و ] بلكه ضرورت ندارد كه مطلب را به اين صورت تصوير بكنيم كهپيش افتادگی در يك قسمت قبل از قسمتهای ديگر رخ میدهد و بعد بقيه رابه دنبال خويش میكشد ، چون همه قسمتها به انسان مربوط است ، در همهقسمتها استعدادش پيش افتادگی هست ، ممكن است اول صفت جلو برود بعدتعليم و تربيت را بدنبال خود بكشاند ، يا بعلل خاصی تعليم و تربيت جلوبی افتد صنعت را به دنبال بكشاند ، يا اخلاق جلو بی افتد و قسمتهائی ديگررا بدنبال بكشاند و همچنين . چون در همه اين قسمتها انسان و فطرت انسانوجود دارد پس راز تكامل اجتماعی را اينها به هيچ شكل نتوانستند بيانبكنند ، همين قدر میگويد : همه سازمانها در يكديگر تأثير دارند تعادلميان سازمانها بهم میخورد از نو هماهنگی برقرار میشود از آنجا كه شئوناجتماعی در عين بستگی به يك ديگر وجود و مقتضياتخاص دارند . وجود ومقتضيات يعنی چه ؟ چرا مقتضيات خاص در زندگی زنبور عسل وجود ندارد ؟آنها هم سازمانها و تشكيلات دارند چرا اين مقتضيات در آنجا وجود نداردكه يكی پيش بيافتد و تعادل به هم بخورد و باز روی اين قانون شما تكاملپيدا بكند ، و تعادل مجدد برقرار شود . يك اشكال ديگر اينكه برقرار شدنتعادل مجدد مستلزم تكامل نيست ، ممكن است تعادل در همان سطح برقرار شودو چرا تكامل ؟ راز قضيه را بيان نمی كنند پس راز تكامل اجتماعی را بايدبدست آورد و مسئله مهم اين است و خود اينها میگويند تكامل بيولوژی بهانسان رسيده و متوقف شده است و بعد تكامل ، با مسير طبيعت دو مسيراست . داروين مسير جديد را ( پس از تكامل طبيعی ) تكامل معنوی میداند ،اينها آنرا هم كه قبول ندارند. مسير جديد را مسير تكامل اجتماعی میدانند.پس كليد حل مشكل در همان مسأله فطرت است و همانطور كه در تكاملزيستی ، نظريه قائلين به تكامل خيلی بهتر روشن میكند نظر الهيون را تانظريه قائلين به ثبات و در آنجا اگر بحثی هست از نظر تضاد اين نظريه باكتب آسمانی است به تضاد اين نظريه با قانون توحيد ، [ در تكامل اجتماعینيز چنين است ، زيرا تكامل قهرا حكايت از فطرت میكند و فطرت هم ازنفخه الهی ] . علاوه بر تضاد با كتب آسمانی ، اشكال ديگری كه به آن نظريه هست ايناست كه قوانينی كه برای آن ابراز شده است كافی نيست ، نه اينكه باطلاست ، كافی نيست در هر صورت قانون تكامل هيچگونه تضادی با قانون توحيدندارد ، بلكه مؤيد توحيد هم هست زيرا اگر چنين تكاملی صورت گرفته باشد، جز با هدف داشتن طبيعت قابل توجيه نيست ، و جز با وجود يك نيرویمدبر كه جنين را در رحم از يك سلول به يك انسان سوی الخلقه میرساندامكان ندارد ، چنين نيروئی بايد در كار باشد كه يك حشره را به انسانبرساند ، و الا تنها قوانين داروين برای توجيه تكامل كافی نيست . |