پوليتزر بايد ديد كه او كدام تفسير را انتخاب كرده و آيا دچار تناقضشده است يا خير ، ژرژ پوليتزر در كتاب " اصول مقدماتی فلسفه " ( 1 )میگويد : " از نظر متافيزيك زندگی زندگی است ، مرگ مرگ است ، امااز نظر ديالكتيك ايندو از يكديگر جدا نيستند ، مرگ ادامه زندگی است (يعنی زندگی به مرگ تبديل پيدا كرده است ) و زندگی هم از مرگ ناشیميشود ، زندگی و مرگ از يكديگر جدا نبوده پيوسته به يكديگر تبديل ميشوند( كه اين ، با طرز تفكر دكتر ارانی جور در میآيد ) و امور به شكل تضاد باخود در میآيند . در بند 2 تحت عنوان تبديل عوامل به ضد خود بحث كرده ، و تبديل صحيحبه غلط و تبديل غلط به صحيح ( كه همهاش هم غلط است ) را مطرح كرده ونتيجه ميگيرد كه نه تنها امور به يكديگر تبديل ميشوند بلكه هيچ امری بهتنهائی همان كه هست باقی نمی ماند و عبارت از چيزی خواهد بود كه شاملضد خودش نيز هست . هر چيز آبستن ضد خود میباشد . امور عالم در عين حال، هم خود و هم ضد خود هستند . يك قضيه را اگر به شكل دائره فرض كنيميك قوه آنرا به سوی قوای حياتی ميراند به اين ترتيبكه از داخل به خارجفشار میآورد ( انبساط ) و در عين حال قوای ديگر وجود دارد كه آنرا بهجهت ديگر ميكشاند يعنی به طرف مرگ به اين صورت كه از خارج به مركزفشار میآورد ( انقباض ) بنابراين درون هر چيز را قوای متخالف گرفتهاست ، هر حركتی ناشی از قوای متخالف ميباشد : يكی از جهت اثبات ، يكیاز جهت نفی ، يكی از طرف زندگی ، يكی از طرف مرگ . در هر چيزی قوایجاندار اثبات و نفی وجود دارد و بين اثبات و نفی تضاد موجود است .تحول و تغيير امور از آن جهت است كه دارای تضاد ميباشند . اين مطلبتقريبا مقدمهايست برای بند . 3 در بند 3 تحت عنوان اثبات ، نفی ، نفی در نفی ميگويد : " هر گاهتخمی را كه زير مرغ است در نظر بگيريم ، ديده ميشود در تخم نطفهای هستكه در هوای مساعد و شرائط مخصوص نشو و نما ميكند . اين نطفه در حين رشدجوجه ميشود ، به اين ترتيب كه نطفه بمنزله نفی تخم است . بخوبی ديدهمیشود كه در داخل تخم دو قوه موجود است : يكی آنكه ميخواهد تخم را بهحالت خود نگهدارد و ديگری قوهای كه مايل است تخم را به جوجه تبديل كنداز اين رو ، تخم با خودش سازگار نيست . حرفش تا اينجا با نظر ارانیجور در نمی آيد . بعد میگويد : " چيزی كه از نفی مشتق ميشود . حالت اثبات پيدا ميكند، جوجه اثباتی است كه از نفی تخم خارج ميشود . اين يكی از مراحل تكاملاست مرغ از تغيير شكل جوجه بوجود میآيد ، و در خلال اين تحول بين قوائیكه ميخواهند جوجه را به همين حال نگهدارند و قوائی كه ميخواهند جوجه رابه مرغ تبديل كنند . تضاد و كشمكش است " ! از اينجا به بعد تناقضگوئيش شروع ميشود . ميگويد : " مرغ نفی جوجه است " ( با اينكهطبق حرفهای قبل نفی جوجه قوائی بود كه ميخواست آنرا به مرغ تبديل كند )و جوجه بنوبه خود محصول نفی خود ميباشد ، پس مرغ نفی است و اين شيوهعمومی تكامل پاورقی : 1 - فصل 4 ، قانون 3 ، بند . 1 |