كند ، پس فكر كردن در عين اينكه خودش ذهنی است و منطق هم قانون فكركردن را بيان ميكند ، اما فكر كردن درباره اعيان و واقعيات است ، يعنیكشف كردن واقعيات و اعيان . آنوقت اين كه معقولات ثانيه كه مربوط بهعالم ذهن است چگونه با عالم اعيان ارتباط پيدا میكند پاسخش اين است كهارتباطش از طريق معقولات اوليه است ، يعنی از طريق نوعی وحدت ميان ذهنو عين است چون واقع بينی و رئاليسم براساس همين وحدت است ، و هيچ راهديگری هم برای اين واقع بينی وجود ندارد . راهش تنها اينستكه : عالمكماهو هو در ذهن انسان منعكس ميشود ، پس وجودی در عالم ذهن پيدا ميشودبعد انسان كه درباره اين موضوعات فكر ميكند ، و معنای فكر هم تحليل همينموضوعات است ، قوانين همينها را كشف ميكند . به تعبير ديگر كه با اصطلاحهای امروز موافق باشد ، منطق قانون شناختاست ، بر خلاف يك علم طبيعی مثل مثلا زيست شناسی كه مستقيما قانونطبيعت را بيان ميكند . منطق قانون شناخت است كه اگر بخواهيم طبيعت رابشناسيم چگونه بشناسيم ، پس با طبيعت مربوط ميشود . در همان علومی كه بقول خودمان با معقولات اوليه سرو كار دارد ، هر علمیميخواهد طبيعت را بشناسد ، بعد كه بشر متوجه اين نكته شده است كه :چنين نيست كه اگر در مقام شناخت طبيعت بربيايد ، هميشه طبيعت راآنچنانكه هست ميشناسد ، بلكه خيلی اوقات هم اشتباه ميكند [ لذا در صددبكار بستن منطق بر آمده است ] . منطق معيارهائی است برای شناخت صحيح ،ولی شناخت ، با طبيعت ارتباط دارد ، نه اينكه خود شناخت يك چيزمستقلی است و ربطی به عالم عين ندارد . پس اين تعبير درست نيست كهبگوئيم منطق مربوط به فلسفه بودن است و مربوط به قوانين انديشه است وربطی به عالم طبيعت ندارد . نه ، بجای اينكه بگوييم مربوط به عالمانديشه است ، بايد بگوييم مربوط به شناخت است و وقتی گفتيم مربوط بهشناخت است ، رابطهاش با طبيعت مشخص ميشود ، و معلوم ميشود كه منطقبرای درست شناختن طبيعت [ و همه واقعيتها ] است . پس درست نيست كه گفته شود منطق قانون انديشه است و آنرا با طبيعتچكار ، آن فقط برای انديشه است . نه : چنين نيست اگر قانون شناخت ،برای شناخت خوب است ، و اين شناخت هم فرض اينستكه شناخت طبيعتاست ، پس قانون شناخت در طبيعت هم صدق ميكند ، و مثلا قانون امتناعاجتماع نقيضين اگر در مسئله شناخت يك قانون اساسی است و اين قانونمعتبر است قهرا در طبيعت هم معتبر است . و اگر ما در طبيعت چيزی بنام شدن سراغ داريم ، اشتباه اينجا است كهآنها خيال كردند " شدن " نقض كننده قانون امتناع اجتماع نقيضين است .اشتباه در اينجاست ، نه اينكه اين قانون تنها در باب انديشه صدق ميكندو در طبيعت صادق نيست . |