يا " « من عمل علم و من علم عمل » " : علم مقدمه عمل و عمل مقدمه علماست . و اساسا به طور كلی در اين كه كار انسان ، انسان را میسازد ، بحث خوبیحكمای ما از زمان بوعلی داشتند تحت اين عنوان كه : عمل ، انسان را بهشكل خودش در میآورد . آنها چون قائل به اصالت روح هستند توجيه اينمطلب از نظر آنها ، خيلی كار سادهای است . آنها مطلب را اين جور بيانمیكنند كه همين جور كه انسان هر ملكاتی داشته باشد و علم او هر نوعيتخاص و چگونگی خاص داشته باشد ، عملش قهرا تابعی است از علمش ( « قلكل يعمل علی شاكلته ») عكس قضيه هم صادق است ، يعنی اگر انسان ولو بهحكم يك سلسله علل اتفاقی ، يك عملی انجام بدهد كه اين عمل متناسب بايك فكر خاص و با يك روح خاص باشد [ اين عمل در او تأثير میگذارد ]يك آدم با تقوی مادام كه با تقوی است و مادام كه با اصول تقوی فكرمیكند ، عملی كه از او سر میزند متناسب با او است ، حالا اين شخص باتقوی در يك شرائطی قرار میگيرد كه فكر گناه در او پيدا میشود بعد گناهیمرتكب میشود برخلاف مقتضای تقوايش ، اين گناه او را به همان حالت اولباقی نمی گذارد و او ديگر آن آدم اول نيست ، چون وقتی انسان عملی رامرتكب میشود ، انديشه آن عمل در روحش پيدا میشود تصور آن عمل و غايتآن عمل برای او پيدا میشود ، يعنی روحش با عمل نوعی اتحاد پيدا میكند ،اين است كه بعد از آنكه عمل پايان يافت ، اثری از آن در روح انسان باقیمیماند ( 1 ) . اگر همين عمل تكرار شود ، درست مثل صورت ضعيفی كه ازيك شيئی گذاشته شده بار دوم اين اثر روی اثر اول میآيد و آن را عميقترمیكند . اگر اين عمل بارها تكرار شود ، كم كم به جوری میشود كه اثر اينهاتدريجا غلبه میكند بر وضع سابق ، يعنی تا يك مدتی در اين روح انسان ، دوكيفيت متضاد هست و به قول امروز ، انسان دارای دو شخصيت است ، نيمیاز وجودش وجود تقوائی است واقعا ، و نيمه ديگر از وجودش وجود يك فاسقاست واقعا ، گاهی اين نيمه غلبه میكند و گاهی آن نيمه و به قول خيام :
يك دست مصحفيم و يك دست به جام |
گه نزد حالاليم و گهی نزد حرام |
اين گاهی وقتها از باب اين نيست كه يك نوع نفاق در كار هست و
" يك دست مصحفيم و يك دست به جام " |
، بلكه به حكم دو شخصيتی است كه نيمی اين جور حكم میكند و نيمی آن جور ،به علت خاصی آن طرف غلبه پيدا میكند ، به علت ديگری آن طرف ، بعدكمكم به صورتی میشود كه آن نيمه غلبه پيدا میكند ، يعنی تدريجا صورتروحش ، صورت اين عمل فاسقانه و فاجرانه میشود ، آن وقت است كه درنهايت سهولت اين عمل فسق و فجور از او صادر میشود، و ديگر وقتی میخواهدعمل تقوائی انجام دهد برايش يك امر غير طبيعی است " « كلا بل ران علیقلوبهم ما كانوا يكسبون » " از اين بهتر ديگر نمی شود تأثير عمل بر روحرا بيان كرد ، تأثير عمل در ساختن انسان و در چگونه ساختن انسان ، هماننفس عملشان رينی
پاورقی : 1 - آقای خمينی درس اخلاق كه میگفتند از آن حرفهائی كه هميشه بر آنمبنا تكيه میكردند و حرف میزدند همين مسئله اثر گذاشتن عمل روی روحانسان بود كه چگونه هر عملی يك صورت مشابه و متناسب با خودش بر رویروح انسان باقی میگذارد .