طرح مسأله : در صفحات قبل ديديم كه ماركسيسم معتقد است كه تاريخ را مبارزاتطبقاتی بوجود آورده و تاريخ محصول مبارزات طبقاتی است . تا اينجا قضيهشكل جبری و خودبخودی دارد يعنی ما به تاريخ بعنوان يك واقعيت موجود ،واقعيتی كه جريانی داشته و اين جريان يك علل اصلی داشته است نگاهكردهايم و ريشه تحولات تاريخی را تحولات اقتصادی و ماهيت مبارزاتاجتماعی را مبارزات طبقاتی دانستهايم و در حقيقت تاريخ را محصول عمل وكار ( ولو كار تجسم يافته = ابزار توليد ) انگاشتهايم نه محصول انديشه .در اينجا قهرا يك مسأله ديگر هميشه مطرح است و آن اينكه چگونه بايددر اين راه كوشش كرد . مسأله در ابتدا به اين شكل مطرح است كه آيا اصلاجائی برای طرح اين سؤال كه " چگونه بايد كوشش كرد " باقی است يا نه ،زيرا " چگونه بايد كوشش كرد " در واقع نوعی تكليف و وظيفه است وتكليف و وظيفه فرع اختيار و آزادی و نوعی اصالت انديشه است و اگرمبتنی بر جبر مطلق باشد ديگر نمی تواند از " چه بايد كرد " و " چهنبايد كرد " سخن بگويد ، زيرا بنابراين فلسفه آنچه انجام میگيرد انجاممیگيرد و انسان نقشی در اين مورد ندارد . اما ماركسيستها در عين اينكه بهاصل حتميت و جبر تاريخی معتقدند هرگز نمی خواهند بپذيرند كه در فلسفه مااختيار و آزادی نقشی ندارند . به خود ماركس هم اعتراض شده و از او سؤالشده است [ كه حتميت و جبر تاريخی چگونه با اختيار و آزادی انسان سازگاراست ] و ماركس و انگلس هر دو اختيار را توجيه كردهاند ولی به نحویتوجيه كردهاند كه با حتميت تاريخی كه خودشان قائل هستند منافات نداشتهباشد ، و ما بعدا روی آن بحث میكنيم . آندره پی يتر نيز در آخرين قسمت از بخش مربوط به مادی گرائی تاريخی ،تحت عنوان " مبارزات طبقاتی " به بحث درباره طبقات و مبارزاتطبقاتی پرداخته و در پايان مسئله " چگونه بايد در اين راه كوشش كرد ؟" را مطرح كرده كه البته روش منطقی اين بود كه اول اين سؤال را مطرحمیكرد كه آيا جائی برای اين كوشش هست يا نه و سپس اين سؤال مطرح میشدكه اگر جائی برای اين كوشش هست چگونه بايد كوشش كرد . و سپس اين سؤالرا مطرح كرد كه " چگونه میتوان به ياری اين تحول تاريخی آمد " ( كه اينهمان امر بين الامرين ماركس است كه بعدا درباره آن سخن خواهد گفت ) .يعنی تحول تاريخی به هر حال رخ میدهد و با آن نمی شود مبارزه كرد وجلويش را گرفت ، نه انسان آن را بوجود میآورد و نه میتواند جلويش رابگيرد ، ولی به نوع خاصی میتواند بقول اينها به ياری آن بيايد ، همچنانكه میتواند با آن مبارزه كند و خودش را فانی كند ، لهذا تعبيرشاينست كه " چگونه میتوان به ياری اين تحول تاريخی در آمد ) . و سپسگفت " همه اين سؤالها به مسئله عمل و تعهد مربوط میشود ، |