يعنی به چيزی كه ماركس به دنبال فوئر باخ آنرا پراكسيس ناميد " . پسپراكسيس يعنی عمل و تعهد ، البته نه مطلق عمل ، در اينجا بايد اصطلاحخاص فوئر باخ و ماركس را در مورد اين تعبير درك كرد : پراكسيس : پراكسيس ، به طوريكه میگويند مثل اكثر لغات فلسفه جديد ، يك ريشهيونانی دارد و به معنای عمل است ، در صورتيكه خود ، مقصد برای خود باشد، نه عملی كه مقدمه يك عمل ديگر است ، ولی در اصطلاح ماركس و فوئر باخ، پراكسيس يك مفهوم خاص دارد . عجالتا ما آن را به همان معنی عمل وتعهد بكار میبريم ولی بحث را از يك نقطه دورتری شروع میكنيم :تاريخچه پراكسيس : آندره پی يتر پراكسيس را به معنی فلسفه عمل ( و نه عمل ) بكار میبرد ،اين فلسفه عمل يك سابقه تاريخی دارد كه هر چند اصطلاح پراكسيس را به كارنمی بردهاند ولی اصل فكر وجود داشته است و يكی از جاهای اساسی كه علمجديد از علم قديم و منطق جديد از منطق قديم راهش را جدا كرد در همين جااست ، اين مطلب تاريخچها ی دارد : تاريخچه آن از اين قرار است كه ،منطق قديم ما ، از اول از علم شروع میشود ، در ابتدا میگويند علم يا تصوراست يا تصديق ( گو اينكه میگويند اين تقسيم بندی از فارابی شروع شدهاست ولی مسلما اصل منطق روی همين مبنا بوده و فارابی آن را تنظيم كردهاست . ) و هر كدام از اينها يا بديهی هستند يا نظری ، بعد هم برهاناقامه میكنند كه همه تصورها يا تصديقها نمی توانند بديهی باشند و الا هيچمجهولی نخواهيم داشت ، و همه هم نمی توانند نظری باشند ، چون در اينصورت هيچ معلوم تصوری يا تصديقی نمی توانيم داشته باشيم و حال آن كهاجمالا میدانيم بعضی معلومات تصوری و بعضی معلومات تصديقی هستند ،بنابراين تصور و تصديق بر دو قسمتند ، بديهی و نظری ، بعد میگفتندتصورات نظری را از تصورات بديهی به دست میآوريم ، يعنی راه كشفتصورات نظری تجزيه و تحليل كردن آنهاست تا منتهی شود به تصورات بديهی، و راه به دست آوردن تصديقهای نظری هم تحليل كردن آنهاست ( به شكلديگر ) تا منتهی شوند به تصديقهای نظری . پس در منطق قديم انديشه را كليد انديشه میدانستند ، انديشهای كهاحتياج به كليد دارد همان انديشههای نظری است ، و كليد آنها انديشههایبديهی يا انديشههای خود معيار در منطق جديد ، يك دگرگونی و تحول عظيم دراين جهت پيدا شد ، و از اول آمدند به تقديم عمل بر انديشه قائل شدند وگفتند انديشه را از عمل بايد به دست آورد ، يعنی بايد روش استقرائی وروش تجربی ( كه البته آنها بين استقراء و تجربه هم فرق نمی گذارند ) رابه كار بست و در روش تجربی تكيه بر عمل است و عمل بر علم مقدم است كهاين مطلب به تعبيرات گوناگون بيان میشود . |