جواب : كجا قبول میكنند ؟ همين آقای مجادل و استادش در كتاب "زمينه جامعه شناسی " اشكال به شوروی را قبول ندارند و حتی در مقام مثالهم همين جامعهها را مثال میآورند ، تازه چين هم در اين چند سال اخير همانراه را دارد ميرود پس جامعهای كه اين خيالات در آن به فعليت رسيده باشدو همهاش حواله به آينده نباشد كدام است ؟ ايراد مدعی به مجادل همين است كه تو همهاش داری وعده سرخرمن میدهدمجادل جواب میدهد كه نه همهاش وعده نيست فعليت هم دارد و اين معنايشاين است كه همين وضع موجود در كشورهای سوسياليستی را قبول دارد . مدعیاشكال میكند كه اين نمونهای كه ادعا میكنی نمونه ايدهآل نيست . اينهمچيزی است مثل نمونههای ديگر و اشكالش هم درست است ، منتهی مدعی تنهابه سرمايه داری جامعههای كمونيست ايراد میكند و از طبقاتی بودن آنجامعهها صحبتی به ميان نمی آورد . تنها میگويد : " پايان آن سرمايه داریاست " . مجادل كه به او جواب میدهد . نمی گويد : نه ، سرمايه دارینيست ، چون چنين جوابی نمی تواند بدهد ( 1 ) . میگويد : نه خير نه خير در تاريخ پس رفت و عقب گرد نيست . " عقبگرد نيست " كه جواب نشد ، جواب امر عينی را بايد داد . اين حرف نظيرداستان آن كسی است كه به او میگفتند قاضی حكم كرده است كه تو مردهای وحكم قاضی نقض شدنی نيست ، هر چه میگفت زنده ام گوششان بدهكار نبود چونقاضی حكم كرده است . حالا اينهم تنها مستندش اين استكه تاريخ پس گردندارد ، تكامل سرنوشت انسان است . بعد ، يگانه تنزلی كه میكند اين استكه میگويد : گيرم رسيدن به كمال مطلق برای انسان ناممكن باشد با اينكهقبلا گفته بود كه يك منزل و يك مقصد نهائی برای انسان در كار است كههمان جامعه بی طبقه باشد ، اينجا با يك " گيرم " حرفی میزند كه بازسبب اشكال تازهای از جانب مدعی میشود . [ مجادل ] میگويد : گيرم رسيدنبه كمال مطلق برای انسان ناممكن باشد ( يعنی آن كمال هم باز يك كمالنسبی است ) [ ولی ] به كمال نسبی رسيدهاند ، و بعد خواهد گفت كه اساساكمال مطلق معنی ندارد . اشكال : اينجا دو سه تا اشكال میشود كرد : يكی اينكه : اين مسئله دو دوره داشتن كمونيزم آيا با اصول ديالكتيكتطبيق میكند ؟ اين يك اشكال بسيار اساسی است و جوابی هم علی الظاهرندارد . يعنی يك اشكال در تفسيرپاورقی : 1 - در چندين سال قبل خليل ملكی كه از كمونيستهای پروپا قرص بود و بعدانشعاب كرد و نيروی سوم را بوجود آورد ، و از اوضاع كشورهای كمونيستی همخوب اطلاع داشت ، كتابی نوشت بنام سرمايه داری دولتی يا كاپيتاليزمدولتی ، و همين مطلب را ثابت كرد كه آنها عملا رسيدهاند به سرمايه داری. البته او نمی خواست بگويد سرمايه داری سرنوشت انسان است ، بلكهمیخواست بگويد اينها سوسياليست واقعی نيستند ، دروغ میگويند . |